Parsi Coders

نسخه‌ی کامل: خشایارشا،کسی که در میان شاهان پهلوان است
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
[عکس: 398px-Relief_of_Xerxes_at_Doorway_of_his...99x300.jpg]
منبع : وطن فا




سهم ما از تاریخ اسطوره سازآنچه که نگارنده را به نوشتن این سیاهه واداشت،اکران فیلم ۳۰۰ بود که براساس کتابی به همین نام اثر فرانک میلر» (frank Miller) در مورد نبرد ترموپیل (Thermopile) نوشته شده است। نویسنده به زعم خود، مستندات کتاب را از جلد هفتم تاریخ هرودت (Herodotus) برداشت نموده که در آن به نبرد ۳۰۰ فرمانده ی اسپارتی در تنگه ترمو پیل با لشگر خشایارشا پادشاه هخامنشی پرداخته شده است। من قصد دارم در این مقال ضمن مروری بر نقش اسطوره سازی در تاریخ و ذکر چالش های پژوهش در تاریخ ایران، وجوه شخصیت خشایارشا را نه از نظر هردوت بل مبتنی بر کتیبه های ایرانی بازشناسم و رخدادترموپیل را نیز نه به روایت شکست خوردگان یونانی بل از دیدگاه ویل دورانت، بازنمایم. من معتقدم که ما باید جایگاه رفیع ایرانیان در تاریخ را از منظری علمی و مورد پذیرش صاحبان نظر به بحث درآوریم و نه براساس احساسات که بسیار زود، رنگ می بازد.





اینگونه بهتر خواهیم توانست از عهده دفاع از تاریخ و گذشته خود، برآییم. در آمدی در دو مقدمه تاریخ حاصل ذهن اسطوره پرداز ما است.آنچه که از وقایع تاریخی بعنوان یک رخداد بدست ما میرسد، چیزی نیست جز محصول تفکر و ذهن تاریخ نویس که آن حادثه را رنگی از زیبایی یا زشتی می بخشد. هر چه یک حادثه، بیشتر در ژرفای تاریخ جای داشته باشد، اسطوره های اطراف آن، جایگاهی آسمانی تر (یعنی دور تر از زمین خاکی) پیدا می کند. به عبارت دیگر هرچه در تاریخ دورتر می رویم، این اسطوره ها پررنگ تر و پررنگ تر می شوند. آنچه که یک واقعه تاریخی را برجسته تر از سایر رخدادها نشان می دهد، نه آن واقعیتی است که سینه به سینه نقل شده و یا احیاناً نگاشته شده، بلکه آن برداشتی است که ذهن تاریخ نویس، از آن رخداد داشته و یا اطلاً دوست داشته که آن رخداد به همان گونه که او می خواهد، روی داده باشد. از همین جهت است که یک رخداد تاریخی از دیدگاه قومی، حماسه ملی خوانده می شود و از منظر قومی دیگر، مایه شکست و سرافنکندگی. مثال بارز چنین دوگانگی ای، چنگیرخان است که از نظر یک تاریخ نویسِ چینی او قهرمان ملی بحساب می آید و از منظر ایرانیان، جبار است و خونریز و تجاوزگر. به این ترتیب در طرح مباحث تاریخی، مشکلی بنیادین رخ می نماید و آن چگونگی دستیابی به حاق وقایع تاریخی بر پایه ذهنی بی طرف است. البته نباید دچار ساده اندیشی بشویم و فکر کنیم تمامی روایات تاریخی (خواه قوم غالب آنرا نوشته و یا از طرف قوم مغلوب روایت گردیده باشد دروغ اند و) هیچ بهره ای از واقعیت ندارند. درست است که معمولا تاریخ را قوم غالب می نویسد، با این حال نباید از آن سوی بام بیفتیم و هرگونه روایت تاریخی را دروغ پردازی بحسای آوریم. این یک مقدمه. مقدمه دوم اینکه: تاریخ سرشار از نمادهاست. این نمادها، شکل دهنده ی چارچوب اصلی یک رخداد تاریخی هستند. تاریخ نویس از این نمادها، اسطوره می سازد و از پسِ گذرِ زمان، راویان بعدی به این نمادها شکل و رونقی دوباره می بخشند تا اسطوره های جدیدی را خلق نمایند. اسطوره ها با گذر زمان، قدرت بیشتری می گیرند و کم کم از شکل اولیه خارج می شوند. به عبارت دیگر، آن وجه روشنی که از یک رخداد تاریخی به ما می رسد، چیزی جز زمان اتفاق آن حادثه نیست و شخصیت ها و سرنوشت ها تنها در ابهام و تاریکی به دست ما می رسند. همین وجه اخیر است که محصول ذهن تاریخ نویس بوده و خواسته و یا ناخواسته او را به نوعی اسطوره پردازی سوق می داده است و درست به همین خاطر است که در پژوهش های تاریخی، ما ذهن تاریخ نویس باستان را آکنده از اسطوره های کهن می بینیم. ایرانیان و تاریخ ما ایرانیان از اقوامی هستیم که کمترین تاریخِ مکتوبِ باستان را در بین سایر ملل دارا می باشیم. آنچه از رخدادهای باستان برای ما باقی مانده، وجوه اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی آن دوران را بازتاب نمی دهد. تاریخ نگاران ما نوعاً در خدمت شاهان بوده و تمام هم و غم خود را صرفِ نوشتنِ جزئیات بی حاصل نموده اند. زنده یاد اخوان ثالث این تصویر دردناک را اینگونه بازمی خواند: این دبیر گیج و گول کوردل، تاریخ تا بیامد سرگذشتی از نیاکانم بیالاید در بنان دُرفشانش کلک شیرین سلک می لرزید جبرش اندر مهبر پُر لیقه چون سنگ سیه، می بست… زان که فریاد امیر عادلی چون رعد برمی خواست هان کجایی ای عموی مهربان بنویس! مادیانِ سرخ یالِ ما تا سحر، سه کرت زایید در کدامین عهد بوده است این چنین یا آنچنان، بنویس… بنابراین ما تنها آن چیزهایی را درباره گذشته ی خود می دانیم که دیگران درباره ما نوشته اند! حتی نمادهای ما از شخصیت هایی شکل گرفته اند که محصول ادبیات شفاهی و عام ما می باشند. به عبارت دیگر آنچه را که اکنون از گذشته تاریخی خود می شناسیم چیزی نیست جز متون به جای مانده ی اسطوره ای کهن و یا نوشته های دیگران (به خصوص غربی ها).به همین خاطر داستانی دردناک برای تاریخ ما به جا مانده و آن این است که از منظر تاریخ نویس غربی، وجوه منفی شخصیت ایرانی بر رویکرد مثبت او غلبه دارد! متاسفانه پژوهنده ی ایرانیِ معاصر نیز به خاطر نبود اسناد مکتوب از تاریخ خود به سختی می تواند دفاع کند و به همین دلیل اکثرا در برابر آن به انفعال و سکوت می افتد. و آنچه که در مورد فیلم ۳۰۰ شاهدش بودیم، همین انفعال بود و سکوت. و یا حد اکثر فریادی از سر رنج، اما متاسفانه میان تهی! آیا به راستی جز این نمی توانستیم کرد؟ با این همه و در کنار این واقعیت تراژیک، که براستی دست ما را بسته داشته، حقیقت جالب توجه دیگری وجود دارد و آن اینکه اگر بنا به سنت
شفاهی تاریخی، داشته های مکتوب ما درباره خودمان بسیار اندک است، اما آن چنان هم دستان ما خالی از مستندات نیست. اگر هرودت شرح وقایع تاریخی خود را بر پایه شنیده ها از این و آن روایت می کند (و اغراض خود را نیز در لابلای آن می گنجاند)، ما متقابلا می توانیم بر پایه اسناد باقی مانده از آن دوران، عالمانه به مقابله با اینگونه تحریف گران تاریخ برویم. به نظر من، کاربرد این منطق در پژوهشهای تاریخی، فرصتی را برای ما فراهم می آورد تا موج نوینی را در برابر امواج و تاریخ نگاران مغرض غربی، پدید آوریم و گرد و غبار از چهره ی شخصیت های تاریخی مان، بزداییم. در اینجا نگارنده با همین منطق، به سراغ کتیبه های هخامنشی و به ویژه خشایارشا می رود و به مدد این اسناد – که مورد پذیرش جهانیان هم هست – چهره ی خشایارشا – که فیلم ۳۰۰ عمدتا حول او شکل گرفته – را به نحوی واقعی تر، بازشناساند. روایت کتیبه ها از خشایارشا شاه چگونه است؟ «خدای بزرگی است اهورمزدا، که این منظر عالی را آفرید، که شادی را برای مردم آفرید، که خرد و کوشش را بر خشایارشا شاه فروفرستاد. خشایارشا شاه گوید: به خواست اهورامزدا من چنین هستم که راستی را دوست هستم. و بدی را نه. نه مرا میل است که از شخصیتی توانا به ضعیف بدی کرده شود و نه (برعکس). مرد دروغگو را دوست نیستم. تندخو نیستم و آنچه را در خشمم واقع شود سخت به عقل نگاه می دارم. سخت بر هوس خود حکمران هستم….. مردی که برعلیه مردی گوید آن مرا باور نمی آید تا هنگامی که سوگند هر دو را نشنوم…..». این متن، ترجمه فارسی با اندکی تلخیص از سنگ نبشته ای بنام خشایارشا پادشاه هخامنشی است که در سال ۱۳۴۵ هجری شمسی در نزدیکی تخت جمشید کشف گردید.(۱) این سنگ نبشته همراه با سایر کتیبه های کشف شده در تخت جمشید ، شوش ، دامنه کوه الوند همدان ، و بر روی دیوار قصر وان در ترکیه منتسب به خشایارشا هستند. (۲)در ادامه، ما شخصیت خشایارشا شاه را نه از دید فلان مورخ اروپایی، بلکه از زبان خود این کتیبه ها مورد تحلیل قرار می دهیم. در ابتدا خاطر نشان سازیم که واژه خشایارشا به معنای «کسی که در میان شاهان، پهلوان است.»(۳) می باشد. این انتخاب بایستی به این دلیل صورت گرفته باشد که بنابه اظهار «ویل دورانت»(۴) خشایارشا مردی بلند قامت و ورزیده بود. حال با ذکر این توضیح، سراغ ابعاد مختلف شخصیت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی خشایارشا شاه به استناد کتیبه فوق می رویم: ۱٫ قانون گرایی: براساس لوحه کشف شده در نزدیکی تخت جمشید، او چنین می گوید: * «مردی که همراهی می کند، برابر کار، او را پاداش می دهم. آنکه زیان می رساند، برابر زیان او را کیفر دهم.» * بخواست اهوره مزدا این است کشورهایی جدا از پارس که من شاه آنها بودم. من بر آنها حکمرانی کردم. به من باج دادند. آنچه از طرف من به آنها گفته شد آن را کردند. قانون من است که آنها را نگه داشت. نکته مهم در این کتیبه ها اظهار قانون مندی و تکیه بر قانون شاه است که همواره در متون مختلف کتیبه های هخامنشی بر آن تأکید شده است. ۲٫ پرستش ایزد واحد: یکی از مشخصه های مهم ادیان ایرانی، یکتاپرستی آنان در طول تاریخ بوده است. اساسا ایرانیان نخستین قوم توحیدی تاریخ بوده اند: * خدای بزرگی است اهوره مزدا که این زمین را آفرید. که مردم را آفرید. که شادی را برای مردم آفرید.

در میان کشورها جایی بود که قبلاً دیوها پرستش می شدند. پس بخواست اهوره مزدا، من آن معبد دیوها را خراب کردم و اعلان نمودم که دیوها پرستش نخواهند شد. در آنجا من اهوره مزدا و «ارت»(۵) را با فروتنی پرستش کردم.

ای تو که در آینده خواهی بود، اگر می خواهی در زندگی شادشوی و در هنگام مرگ خجسته گردی، آن دستوری که اهوره مزدا فرموده است احترام گذار و با فروتنی پرستش کن. . ثبت کننده کارنامه حکومت: تمام شاهان هخامنشی، عملکرد دوران حکومت خود و وقایع آن را به نوعی در کتیبه هایشان ثبت نمودند. خشایارشا نیز به همین سنت عمل نموده، بخصوص ساخت و ساز بناها را در پاره ای از کتیبه هایش ثبت نموده است. * خشایارشا شاه گوید: داریوش که پدر من بود بخواست اهوره مزدا ساختمان های زیبا بنا کرد… پس از آن من دستور نوشتن این کتیبه را دادم.

داریوش که پدر من بود پس از خویشتن، مرا بزرگ ترین کرد. وقتی که پدرم بمُرد، بخواست اهوره مزدا من به جای پدرم شاه شدم. وقتی من شاه شدم بسیار ساختمان های عالی بنا کردم. همچنین از مشخصه های مهم کتیبه های هخامنشی معرفی کامل القاب و شجره نامه خاندان شاهی تا سر سلسله است. خشایارشا نیز همین سنت را ادامه داده است. * من خشایارشا شاه هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای دارای ملل بسیار، شاه در این زمین بزرگ دور و دراز، پسر داریوش شاه هخامنشی، پارسی پسر پارسی، آریایی از نژاد آریایی خشایارشا شاه گوید: پدر من داریوش بود. پدر داریوش ویشتاسپ نام بود. پدر ویشتاسپ ارشام نام بود. هم ویشتاسپ و هم ارشام هر دو زنده بودند که بخواست اهوره مزدا، پدر من (داریوش) شاه شد. . ثبت کننده ی کشورهای تحت قیمومت: شاهان هخامنشی، کشورهای تحت حکومت خود را معرفی و ثبت می کردند. بنا به قولی(۶) اقوام تحت سلطه ایران زمین (امپراطوری هخامنشی) بالغ بر یک هزار قوم و ملت بوده اند. خشایارشا در کتیبه این کشورها را این گونه معرفی می نماید: * قانون من این کشورها را نگه داشت: ماد – خوزستان – رُخَج (بلوچستان امروزی) – ارمنستان – زرنگ (سیستان)- پَرَثوَ (خراسان)- هرات – بلخ – سُخر – خوارزم – بابِل –
آشور – ثَتَگوش (دره رود هیرمند)– سارد – مصر- یونانیها – مُکران (عمان امروزی) – عربستان – گندژ (دره کابل) – هند – کاپادوکیه (طرف شرقی آسیای صغیر) – دَها (قومی طرف شرقی دریای خزر) – سکاها (شامل دو گروه سکاهای هوم خوار و تیزُخود) لیبی ها(۷) – کاریها (جنوب غربی آسیای صغیر) و حبشی ها. . پایبندی به دیانت در حکومت: تمامی شاهان هخامنشی بنیان اعمال خود را خواست اهوره مزدا قرار می دادند. اینکه هگل آغاز حرکت تاریخ را به ایرانیان نسبت می دهد دلیلش همین است که ایرانیان برای نخستین بار حکومتی را شکل دادند که به جای آنکه جاه طلبی و تمایلات دیکتاتور بر آن حاکم باشد، این قانون دیانت است که بر همگان – از شاه گرفته تا رعیت – حکم می راند. داریوش کبیر، وقتی فتنه های ۹گانه را در زمان پادشاهی خود فرو می خواباند، آن را به اراده ذات ملوکانه خود (مانند کشورگشایان رومی)، نسبت نمی دهد بلکه آن را خواست اهوره مزدا می داند. * خشایارشا شاه گوید: به خواست اهوره مزدا این دالان همه کشورها را من ساختم و بسیار چیزهای زیبای دیگر در این پارس (تخت جمشید) کرده شد که من کردم و پدر من کرد. هر کاری که به دیده زیباست آن همه را به خواست اهوره مزدا کردیم. . پایبندی به دعا و طلب یاری از خداوند: بنابر کتیبه های هخامنشی فراوان شاهد استمداد از اهوره مزدا برای حفظ دستاوردهای این شاهان در آینده و حفظ حکومت از بلایا و از آسیب دشمن و دروغ، هستم: * … اهوره مزدا مرا و شهریاری ام را و آنچه که به وسیله من کرده شد بپا یاد. … اهوره مزدا مرا و خاندانم را و این کشور را از بلا بپایاد، این را من از اهوره مزدا تقاضا می نمایم. این را اهوره مزدا به من دهاد. و اما آنچه در ترموپیل گذشت … ویل دورانت به حقیقت مهمی اشاره می کند که پرده از یکی از زوایای نبرد ترموپیل بر می دارد. بنا بر نظر ویل دورانت، دلیل اصلی حمله شاهان هخامنشی (داریوش و خشایارشا) به یونان این بود که آنان نگران بودند که ممکن است از یونان و مستعمرات آنان یک امپراطوری سر برآورد و یا میان یونانیان و دیگر ملل پیمانی بسته شود و تسلط ایران را بر مغرب آسیا به خطر اندازد(۸) و به عبارت دیگر عمق استراتژیک ایران را مورد تهدید قرار دهد. بی تردید، کنش داریوش و خشایارشا در این خصوص از لحاظ سیاسی قابل تحسین است، هرچند این دو پادشاه ظاهراً در طی جنگ های ماراتون و یا سالامیس به قول مورخان غربی، شکست خوردند، اما واقعیت این است که اقدامات نظامی داریوش و خشایارشا، از جنبه استراتژیک کاملاً موفقیت آمیز بود زیرا به مدت یک قرن، توازن قدرت را میان این قدرت ها برقرار نمود. نکته دیگر در مورد این نبرد داستان آن ۳۰۰ اسپارتی است که بسیار با اسطوره ها آمیخته شده و کوشیده شده تا از آنها قهرمانان بزرگ بسازند! این در حالی است که به روایت خود هرودت، اینان از ابتدا هم نقش قهرمان و پیروز نداشته (آنان اصلاً جانیانی بودند که بین گزینه ی اعدام و جنگ با ایرانیان، لاجرم جنگ با ایرانیان را انتخاب کرده بودند)، و نقش ایشان تنها آن بود که در حرکت سپاه خشایارشا، تأخیر پدید آورند. شخصیتی همچون ویکتور دیویس هانسون (Victor Davis Hanson) مورخ تاریخ کلاسیک نیز در مورد این نبرد می گوید که در این جنگ نه تنها اسپارتی ها پیروز نشدند بلکه این نبرد بزرگ ترین شکست تاریخی یونانیان در طول تاریخ بوده و از مراتبی است که طی آن یک سپاه آسیایی بر اروپا استیلاء یافته است. در واکنش به این شکست سرافکنده ساز است که حافظه تاریخی یونانیان(در راستای نهادن مرهمی بر زخم این شکست) این ۳۰۰ تن بخت برگشته را به مثابه ی اسطوره های شجاعت و غیرت، به تصویر می کشد! البته این ژاژگویی یونانیان، بی سابقه نیست زیرا تاریخ نویسان یونانی همواره کوشیده سر انجام هر جنگی بین دو کشور قدرتمند آن روزگار را- از ماراتون گرفته تا سالامیس- به نفع خود بپرورند، و اگر در جنگی بین آن دو قدرت ، شکست آشکار خورده اند، بهتر آن دیده اند که صحنه هایی از آن نبرد را به مدد اسطوره پردازی، بازبیارایند و بدینسان از شکست خود، گونه ای پیروزی بزایانند! سخن آخر تاریخ پرشکوه و پرافتخار ایران زمین، سرشار از فراز و نشیب ها است. آنچه که تمدن یک ملت را می سازد، ترکیب تکه های جدا از هم تاریخ است که در کنار یکدیگر، دوره های پرعظمت گذشته را می سازند. ما مجموعه ی تاریخ خود را با تمام غم ها و شادی ها و با تمام اندوخته ها و باخته هایش در کوله بار خود داریم. افتخار ما همان چیزی است که تاریخ تمدن ما را رقم زده؛ هرچند این بلندای رفیع، مشحون است از فرازها و فرودها. بنابراین اگر ادعای غریبان در مواردی درست هم باشد- که البته در قضیه فیلم ۳۰۰ برخلاف آن ثابت شد – بلندای رفیع این تمدن بزرگ را با خُردنگری ها و عقده گشایی های شوونیستی خود، کوچک نتوانند ساخت. و این رفعت،آفریننده ی همان احساسی است که هر ایرانی در هنگام پسودن آن، از درون می لرزد و به آن و به هویت ایرانی خود افتخار می کند. منابع ۱٫ انسان و سمبل هایش، کارل گوستاویونگ، مترجم ابوطالب صارمی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۲٫ ۲٫ رویا، حماسه، اسطوره، میرجلال الدین کزازی، نشر مرکز، ۱۳۷۲٫ ۳٫ مشرق زمین، گاهواره تمدن، ویل دورانت، کتاب اول، ترجمه احمد آرام، انتشارات اقبال، ۱۳۴۳٫ ۴٫ The inscriptions in old Persian cuneiform of the Achamenian emperors, sharp. Ralph Norman, Pazine press, 1382 (2003). پانوشت ها ۱٫ Ralph Norman Sharp 2. فرمان های شاهان هخامنشی، شارپ ۲۰۰۳٫ ۳٫ Ralph Norman Sharp p. 75. 4. تاریخ تمدن، ویل دورانت: جلد اول ۵٫ Arta در فارسی باستان، Asa در اوستا॥ ایزد راستی و گفتار نیک ۶٫ احت