11-21-2011، 09:16 PM
پس از بدست آوردن سارد ، تمام لیدیه با شهرهای وابسته اش ، به دست کوروش افتاد و حدود ایران به مستعمرات یونانی در آسیای صغیر رسید. این مستعمرات را چنانكه در جای خود خواهد آمد اقوام یونانی بر اثر فشاری كه مردم دریایی به اهالی یونان وارد آوردند ، بنا كرده بودند. كوچ كنندگان از سه قوم بودند : ینانها ، الیانها و دریانها. نام یونان به زبان پارسی از نام قوم یكمی آمده است زیرا اهمیت آنها در این دست آورده ها ( مستعمرات ) بیشتر بود.
هرودوت اوضاع این مستعمرات را چنین می نویسد: ینانهایی كه شهر پانیوم وابسته به آنهاست شهرهای خود را در جاهایی بنا كرده اند كه از حیث خوبی آب و هوا در هیچ جا مانند ندارد. نه شهرهای بالا می توانند با این شهرها برابری كنند و نه شهرهای پایین ، نه كرانه های خاوری و نه كرانه های باختری .
ینانها به چهار لهجه سخن می گویند شهر ینانی ملیطه كه در باختر واقع است پس از ان می نویت و پری ین است . این شهرها در كاریه قرار دارند و اهالی آنها به یك زبان سخن می گویند. شهرهای ینانی واقع در لیدیه اینهاست : افس ، كل فن ، لیدوس ، تئوس ، كلازمن ، فوسه. اینها به یك زبان سخن می گویند ولی زبان آنها همانند زبان شهرهای یاد شده در بالا نیست. از سه شهر دیگر ینانی دو شهر در جزیده سامس و خیوس واقع است و سومی ارتیر است كه كه در خشكی بنا شده است. اهالی خیوس و ارتیر به یك زبان سخن می وین دو اهالی سامس به زبانی دیگر. این است چهار لهجه ینانی .
پس از آن هرودوت می گوید : ینانهای هم پیمان زمانی از دیگر ینانها جدا شده بودند و جدایی آها از اینجا بود كه در آن زمان ملت یونانی به تمامی ناتوان به دید می آمد و ینانها در میان اقوام یونانی از همه ناتوانتر بودند و به جز شهر آتن شهر مهمی نداشتند. بنابرین چه آتنیها و چه دیگر ینانیها پرهیز داشتند از اینكه خود را ینانی بنامند و گمان می رود كه اكنون هم بیشتر ینانها این نام را شرم آور می دانند.
دوازده شهر همی پیمان ینانی برعكس به نام خود سربلند بودند. آنها معبدی برای خود ساختند كه آن را پانیونیوم نامیدند از ینانهای دیگر كسی را به آنجا راه نمی دادند و كسی هم جز اهالی ازمیر خواهند آن نبود كه در پیمان آنها وارد شود. پانیوم در دماغه ی میكال قرار دارد این معبد برای خدای دریاها ، پوسیدون هلی كون ، ساخته شده است. در نوروزها ینانها ی شهرهای هم پیمان در اینجا گرد می آیند و این جشن را جشن پانیونیوم می نامند.
از گفته های هرودت روشن می شود كه دریانها هم همبستگی با شش شهر دریانی داشتند ولی بعدها هالی كارناس را باری اینكه یك ی از اهالی آن بر خلاف عادت قدیم رفتار كرد ، از پیمان بیرون كردند. الیانها همبستگی از دوازده شهر داشتند ولی ازمیر را ینانها از آنها جدا كردند و یازده شهر دیگر در همبستگی الیانی بازماند. زمینها الیانی پربارتر از زمینهای ینانی بود ولی از حیث خوبی آب و هوا با شهرهای ینانی برابری نمی كرد.
از گفته های هرودوت چنین برمی آید كه این مستعمرات را سه قوم یونانی بنا كدره بودند و بین تمام آنها همراهی و هم پیمانی نبود. زیرا هر یك از همبسته های كوچك برپا كرده با هم هم چشمی و كشمكش داشتند.
پس از آن تاریخ نگار نامبرده می گوید : ینانها و الیانها نماینده ای نزد کوروش فرستاده و درخاست كردند كه کوروش با آنها مانند پادشاه لید ی رفتار كند یعنی به كارهای درونی آنها دخالت نكند وهمان امتیازات را بشناسد. کوروش پاسخی یكراست به آنها نداده و این مثل را آورد : « زنی به دریا نزدیك شده و دید كه ماهیهای قشنگی در آب شنا می كنند. پیش خود گفت : اگر من نی بزنم آشكارا این ماهیها به خشكی درآیند . بعد نشست و هر چند كه نی زد چشمداشت او برآورده نشد. پس توری برداشت و به دریا افكند و شمار زیادی از ماهیان به دام افتادند. وقتی كه ماهی ها در تور به بالا و پایین می جستند ، نی زن حال آنها را دید و گفت : حالا دیگر بیهوده می رقصید! می بایست وقتی برایتان نی میزدم می رقصیدید. »
هرودوت این گفته را چنین تعبیر می كند : کوروش خواست با این مثل آنها بدانند كه موقع را از دست داده اند، چه وقتی كه پیش از به دست آوردن سارد به آنها پیشنهاد همبستگی شده بود و آنها رد كرده بودند. از میان مستعمرات یونانی ، کوروش فقط با اهالی ملیطه قرارداد كرزوس را تازه كرد و و نمایندگان دیگر شهرها را نپذیرفت. نمایندگان به شهرهای خود بازگشتند و پاسخ کوروش را رسانیدند . سپس از تمام شهرهای یونانی آسیای كوچك نمایندگانی برگزیده شدند كه در پانیونیوم گرد آمده و در برابر کوروش همبسته شوند.
نمایندگان شهرهایی چون كل فن ، افس ، فوسه ، پری ین ، لبدس ، تئوس ، اریتر و دیگران در اینجا گرد آمده بودند . شهر ملیطه چون به مقصود خویش رسیده بود در این گروه شركت نكرد. جزیره ی سامس و خیوس هم شركت نكردند به این امید كه کوروش چون نیروی دریایی نیرومندی ندارد كاری با آنها نخواهد داشت. ولی دیگر شهرها با وجود اختلافاتی كه با یكدیگر داشتند ، از جهت خطر مشتركی كه احساس می كردند در این گردهمآیی حضور یافتند. الیانها گفتند هر چه ینانها بكنند ما هم خواهیم كرد. دریانها از جهت آنكه از شهرهای كارناس كه دریانی بود نماینده ای پذیرفته نشده بود ، از شركت در عملیات خودداری كردند. چون جزایر یونانی هم حاضر نشدند در این گردهمآیی شركت كنند ، ینانها و االیانها قرار گذاتند نماینده ای به اسپارت گسیل كنند و از آن دولت یاری جویند. با این هدف پی تر موس نامی از اهای فوسه كه سخنران و سخندان بود با انبوهی از هدایا به نزد اولیای دولت اسپارت فرستاده شد. ولی اسپارتی ها جواب درستی به وی ندادند و تنها وعده كردند كه گروهی را خواهند فرستاد تا اوضاع منطقه را بازبینی كنند. بدین منظور یك كشتس اسپارتی پنجاه پارویی رهسپار فوسیه شد و در آنجا نمایندگان اسپارت ، فردی به نام لاكریناس را برگزیدند و برای مذاكره با کوروش روانه ی سارد كردند. او به شاه گفت : بر حذر باشید از اینكه مستعمرات یونانی را آزار كنید ، زیرا اسپارت چنین رفتاری را نخواهد پذیرفت.
کوروش از یونانیهایی كه در ركاب وی بودند پرسید : مگر این لاسدمونیها كیستند و عده شان چقدر است كه اینگونه سخن می گویند؟ پس از آنكه یونانیها این مردم به کوروش شناساندند ، کوروش رو به نماینده كرد و گفت : من از مردمی كه در شهرهایشان جای ویژه ای دارند كه در آنجا گرد هم می آیند و با سوگند دروغ و نیرنگ یكدیگر را فریب می دهند هراسی ندارم. اگر زنده ماندم چنان كنم كه این مردم به جای دخالت در كار ینانیها از كارهای خودشان سخن بگویند.
نماینده ی اسپارت پس از شنیدن پاسخ کوروش به كشور خویش بازگشته به پادشاه اسپارت ( آناك ساندریس ، آریستون ) پاسخ کوروش را رسانید. انها هم پاسخ را به مردم رسانیدند و مسئله ی كمك گرفتن یونانیهای آسیای صغیر از اسپارتیها به همین جا ختم شد.
هرودوت می گوید بیم دادن كوروش به همه ی یونانیها بود ، چه هر شهر یونانی میدانی دارد و مردم برای داد و ستد در آنجا گرد می آیند ولی در پارس چنین میدانهایی وجود ندارد. نتیجه ای كه تاریخنگار یاد شده می گیرد درست نیست زیرا مقصود کوروش روش حكومت آنها بوده است . یونانیهایی كه از ملتزمین کوروش بودند او را از روش حكومت اسپارت آگاه كرده و گفتند مردم در جایی میدان مانند گرد آمده و در كارها سخن می گویند و هر یك از سخنوران می خواهند باور خود را به مردم بپذیرانند.
آشكار است كه كکوروش از روش چنین حكومتی خوشش نیامده و آن پاسخ را داده است . خلاف این فرض طبیعی نیست. زیرا وقتی كه می خواهند مردمی را بشناسانند روش حكومت آن را كنار نمی گذارند تا از میدان داد و ستد سخن بگویند. بنابرین از این پاسخ نمی توان داوری كرد كه میدان خرید و فروش در پارس پیدایی نداشته است به عكس چون داد و ستد در آن زمان بیشتر با تبدیل جنس به جنس می شد و مغازه یا حجره برای اینگونه داد وستد تنگ بود ، پس این میدانها بوده است. به هر حال اگر هم نبوده مقصود کوروش روش حكومت اسپارتیها بود نه میدان داد و ستد آنها.
کوروش در این هنگام به كارهایی كه در خاور داشت بیش از كارهای باختر اهمیت داد. یك تن از اهالی لیدیه به نام پاكتیاس را برگزید و به حكومت این كشور گماشت . ترتیبات آن را با حوالی كه در زمان آزادی داشت باقی گذاشت و پس از آن با كرزوس راهی ایران شد.
هرودوت می گوید دلیل برگزیدن یك تن لیدیایی به فرمانروایی این كشور این بود كه کوروش ترتیب ایران را در دید آورد ، چون در ایران رسم بر این بود كه وقتی كشوری را می گرفتند از خانواده فرمانروایان یا نجبای آن کشور کسی را به فرمانروایی آن بر می گزیدند. ولی دیری نپایید که کورش دانست که این ترتیب سازگار اوضاع آسیای پایینی نیست. توضیح آنکه پاکتیاس همین که کورش را دور دید وعوی آزاد شدن لیدیه کرد و چون کورش گنجینه را به او سپرده بود با آن پول مردم کناره را با خود همراه کرد و سپاهی ترتیب داد بعد به سارد شتافته و فرمانروای ایرانی را در ارگ پیرامون گرفت. این خبر در راه به کورش رسید و او چنانکه هرودت می گوید از کرزوس پرید سرانجام این کار چیست ؟ چنیین به نظر می آید که مردم لیدی هم برای خودشان و هم برای من دردسر درست می کنند. آیا بهتر نیست که لیدیها را برده کنم ؟ کرزوس در پاسخ گفت خشمگین نشو ، لیدها نه از بابت گذشته گناهی دارند و نه از جهت حا ل . گذشته ها به گردن من بود و حال گناه از پاکتیاس است که باید تنبیه شود. از گناه لیدیها بگذر و برای اینکه بعدها شورش نکنند نماینده ای به سارد فرست و فرمان بده که لیدیها اسلحه برندارند ، در زیر ردا قبایی بپوشند و کفشاهی بلند به پا کنند و کودکان خویش را به نواختن آلات موسیقی و بازرگانی وادارند. به زودی خواهی دید که مردان لیدی زنانی خواهند بود و اندیشه تو از شورش آنها راحت خواهد شد. والبته کورش هرگز به این توصیه های رهبری که برای زن کردن مردان کشورش نقشه می کشید اهمیت نداد. مازارس سردار ایرانی برای سرکوب شورش پاکتیاس به سارد فرستاده شد. با ورود مازارس به شهر سارد ، پاکتیاس شهر را رها کرد و به کوم ( = کیمه ، مستعمره ی یونانی ) گریخت. مازارس به اهالی کوم پیغام داد که باید پاکتیاس را تسلیم کنند. اهالی کوم از یک سو نمی خواستند با پارسیان وارد جنگ شوند و از سوی دیگر راضی نبودند کسی را که به آنها پناه آورده است تسلیم پارسیان کنند، لذا از پاکتیاس خواستند تا از شهر آنها بیرون رود و به ملیطه بگریزد. به خواست اهالی کوم ، پاکتیاس به ملیطه رفت ولی از بخت بد شهری که به آن پناه آورده بود مردمی داشت بازرگان و پرستنده ی پول ! آنها راضی شدند در ازای دریافت وجهی پاکتیاس را تسلیم کنند ولی پاکتیاس بوسیله ی یک کشتی که از کوم آمده بود به جزیره ی خیوس فرار کرد اما این پایان بدبیاری های او نبود. اهالی این جزیره خواهان ناحیه ای به نام آتارنی بودند که در برابر خیوس واقع بود و به مازارس گفتند که اگر آن ناحیه را به ما دهی پاکتیاس را به تو می سپاریم. مازارس چنین کرد و مردم خیوس پاکتیاس را آوردند و تحویل سپاهیان پارس دادند. سپس مازارس حکم مرگ پاکتیاس را صادر نمود و بدینگونه فرماندار شورشی لیدیه مجازات شد.
در پی این حادثه ، کورش تصمیم گرفت برای دفع خطرات احتمالی مستعمرات یونانی آسیای صغیر را نیز تسخیر نماید. لذا مازارس را به مطیع کردن این مستعمرات گماشت. نخستین شهری که فرو پاشید پری ین بود. پس از آن دشت مه آندر و کشورهای ماگنزی نیز سر به فرمان پارسیان فرود آوردند. در این هنگام مازارس از دنیا رفت و هارپاگ مادی جانشین او شد. هارپاگ بلافاصله شهر فوسه را پیرامون گرفت و به اهالی آن یک اولتیماتوم بیست و چهار ساعته داد که بجنگند یا تسلیم شوند. مردم فوسه که دریانوردان زبردستی بودند و کشتی های فراوانی داشتند ، از این مهلت یک شبانه روزی سود بردند و شبانه سوار بر کشتی های خود شهر را ترک کردند. با پایان یافتن زمان تعیین شده ، سپاهیان پارسی به شهر درآمدند و شهر خالی از سکنه ی فوسه را بدست گرفتند. مردم فوسه سوار بر کشتی های خود به جزیره ی خیوس گریختند ولی خیوسی ها آنها را نپذیرفتند و به آنان جا ندادند. سپس فراریان فوسه تصمیم گرفتند به کرس کوچ کنند ولی پیش از آن خواستند به شهر خود باز گردند و از پارسیان انتقام بگیرند. با این هدف به فوسه برگشته و در نزدیکی آن شهر شماری از پارسیان را کشتند. بسیاری از اهالی فوسه ( تقریبا نیمی از آنها ) با دیدن دوباره ی موطن خود هوس کوچ را از سر پراندند و با استفاده از عفوی که هارپاگ اعلام کرد، در ازای پذیرفتن فرمانبرداری از پارسیان به خانه هایشان بازگشتند. و اما نیم دیگر مردم فوسه به آلالیا در کرس رفتند و چون به راه زنی در دریاها پرداختند ، دولت قرتاجنه با آنان نبرد کرد و شمار زیادی از آنان را از پای درآورد و بازمانده ی آنها از جایی به جای دیگر رفتند تا به ولیا در خلیج پولیکاسترو رسیده و در آنجا ساکن شدند.
پس از آن لشکر پارس آهنگ تسخیر تئوس کرد. تئوس یکی از زیباترین شهرهای ایونیه بود که سه هزار سال پیش از این بوسیله ی مهاجرانی که از بخش پرتانیه ی آتن به آنجا آمده بودند بنا شده بود. اهالی تئوس نیز به سان مردم فوسه رفتار کردند . یعنی پیش از رسیدن پارسیان ، شهر را تخلیه نموده و به آبدر گریختند و در همانجا ساکن شدند. و اما سایر شهرهای ایونیه چون دریانها و اُاِلیانها راه مردم تئوس و فوسه را نرفتند. آنها با پارسیان پیمان بستند و با پذیرش حکومت آنان در شهر و دیار خود ماندند و به زندگی آرام خود ادامه دادند. از آن پس هارپاگ به جنگ با کاریها ، کیلیکها و پداسیها پرداخت و اندک اندک تمام نواحی آسیای صغیر به فرمان ایرانیان درآمد.
هرودوت اوضاع این مستعمرات را چنین می نویسد: ینانهایی كه شهر پانیوم وابسته به آنهاست شهرهای خود را در جاهایی بنا كرده اند كه از حیث خوبی آب و هوا در هیچ جا مانند ندارد. نه شهرهای بالا می توانند با این شهرها برابری كنند و نه شهرهای پایین ، نه كرانه های خاوری و نه كرانه های باختری .
ینانها به چهار لهجه سخن می گویند شهر ینانی ملیطه كه در باختر واقع است پس از ان می نویت و پری ین است . این شهرها در كاریه قرار دارند و اهالی آنها به یك زبان سخن می گویند. شهرهای ینانی واقع در لیدیه اینهاست : افس ، كل فن ، لیدوس ، تئوس ، كلازمن ، فوسه. اینها به یك زبان سخن می گویند ولی زبان آنها همانند زبان شهرهای یاد شده در بالا نیست. از سه شهر دیگر ینانی دو شهر در جزیده سامس و خیوس واقع است و سومی ارتیر است كه كه در خشكی بنا شده است. اهالی خیوس و ارتیر به یك زبان سخن می وین دو اهالی سامس به زبانی دیگر. این است چهار لهجه ینانی .
پس از آن هرودوت می گوید : ینانهای هم پیمان زمانی از دیگر ینانها جدا شده بودند و جدایی آها از اینجا بود كه در آن زمان ملت یونانی به تمامی ناتوان به دید می آمد و ینانها در میان اقوام یونانی از همه ناتوانتر بودند و به جز شهر آتن شهر مهمی نداشتند. بنابرین چه آتنیها و چه دیگر ینانیها پرهیز داشتند از اینكه خود را ینانی بنامند و گمان می رود كه اكنون هم بیشتر ینانها این نام را شرم آور می دانند.
دوازده شهر همی پیمان ینانی برعكس به نام خود سربلند بودند. آنها معبدی برای خود ساختند كه آن را پانیونیوم نامیدند از ینانهای دیگر كسی را به آنجا راه نمی دادند و كسی هم جز اهالی ازمیر خواهند آن نبود كه در پیمان آنها وارد شود. پانیوم در دماغه ی میكال قرار دارد این معبد برای خدای دریاها ، پوسیدون هلی كون ، ساخته شده است. در نوروزها ینانها ی شهرهای هم پیمان در اینجا گرد می آیند و این جشن را جشن پانیونیوم می نامند.
از گفته های هرودت روشن می شود كه دریانها هم همبستگی با شش شهر دریانی داشتند ولی بعدها هالی كارناس را باری اینكه یك ی از اهالی آن بر خلاف عادت قدیم رفتار كرد ، از پیمان بیرون كردند. الیانها همبستگی از دوازده شهر داشتند ولی ازمیر را ینانها از آنها جدا كردند و یازده شهر دیگر در همبستگی الیانی بازماند. زمینها الیانی پربارتر از زمینهای ینانی بود ولی از حیث خوبی آب و هوا با شهرهای ینانی برابری نمی كرد.
از گفته های هرودوت چنین برمی آید كه این مستعمرات را سه قوم یونانی بنا كدره بودند و بین تمام آنها همراهی و هم پیمانی نبود. زیرا هر یك از همبسته های كوچك برپا كرده با هم هم چشمی و كشمكش داشتند.
پس از آن تاریخ نگار نامبرده می گوید : ینانها و الیانها نماینده ای نزد کوروش فرستاده و درخاست كردند كه کوروش با آنها مانند پادشاه لید ی رفتار كند یعنی به كارهای درونی آنها دخالت نكند وهمان امتیازات را بشناسد. کوروش پاسخی یكراست به آنها نداده و این مثل را آورد : « زنی به دریا نزدیك شده و دید كه ماهیهای قشنگی در آب شنا می كنند. پیش خود گفت : اگر من نی بزنم آشكارا این ماهیها به خشكی درآیند . بعد نشست و هر چند كه نی زد چشمداشت او برآورده نشد. پس توری برداشت و به دریا افكند و شمار زیادی از ماهیان به دام افتادند. وقتی كه ماهی ها در تور به بالا و پایین می جستند ، نی زن حال آنها را دید و گفت : حالا دیگر بیهوده می رقصید! می بایست وقتی برایتان نی میزدم می رقصیدید. »
هرودوت این گفته را چنین تعبیر می كند : کوروش خواست با این مثل آنها بدانند كه موقع را از دست داده اند، چه وقتی كه پیش از به دست آوردن سارد به آنها پیشنهاد همبستگی شده بود و آنها رد كرده بودند. از میان مستعمرات یونانی ، کوروش فقط با اهالی ملیطه قرارداد كرزوس را تازه كرد و و نمایندگان دیگر شهرها را نپذیرفت. نمایندگان به شهرهای خود بازگشتند و پاسخ کوروش را رسانیدند . سپس از تمام شهرهای یونانی آسیای كوچك نمایندگانی برگزیده شدند كه در پانیونیوم گرد آمده و در برابر کوروش همبسته شوند.
نمایندگان شهرهایی چون كل فن ، افس ، فوسه ، پری ین ، لبدس ، تئوس ، اریتر و دیگران در اینجا گرد آمده بودند . شهر ملیطه چون به مقصود خویش رسیده بود در این گروه شركت نكرد. جزیره ی سامس و خیوس هم شركت نكردند به این امید كه کوروش چون نیروی دریایی نیرومندی ندارد كاری با آنها نخواهد داشت. ولی دیگر شهرها با وجود اختلافاتی كه با یكدیگر داشتند ، از جهت خطر مشتركی كه احساس می كردند در این گردهمآیی حضور یافتند. الیانها گفتند هر چه ینانها بكنند ما هم خواهیم كرد. دریانها از جهت آنكه از شهرهای كارناس كه دریانی بود نماینده ای پذیرفته نشده بود ، از شركت در عملیات خودداری كردند. چون جزایر یونانی هم حاضر نشدند در این گردهمآیی شركت كنند ، ینانها و االیانها قرار گذاتند نماینده ای به اسپارت گسیل كنند و از آن دولت یاری جویند. با این هدف پی تر موس نامی از اهای فوسه كه سخنران و سخندان بود با انبوهی از هدایا به نزد اولیای دولت اسپارت فرستاده شد. ولی اسپارتی ها جواب درستی به وی ندادند و تنها وعده كردند كه گروهی را خواهند فرستاد تا اوضاع منطقه را بازبینی كنند. بدین منظور یك كشتس اسپارتی پنجاه پارویی رهسپار فوسیه شد و در آنجا نمایندگان اسپارت ، فردی به نام لاكریناس را برگزیدند و برای مذاكره با کوروش روانه ی سارد كردند. او به شاه گفت : بر حذر باشید از اینكه مستعمرات یونانی را آزار كنید ، زیرا اسپارت چنین رفتاری را نخواهد پذیرفت.
کوروش از یونانیهایی كه در ركاب وی بودند پرسید : مگر این لاسدمونیها كیستند و عده شان چقدر است كه اینگونه سخن می گویند؟ پس از آنكه یونانیها این مردم به کوروش شناساندند ، کوروش رو به نماینده كرد و گفت : من از مردمی كه در شهرهایشان جای ویژه ای دارند كه در آنجا گرد هم می آیند و با سوگند دروغ و نیرنگ یكدیگر را فریب می دهند هراسی ندارم. اگر زنده ماندم چنان كنم كه این مردم به جای دخالت در كار ینانیها از كارهای خودشان سخن بگویند.
نماینده ی اسپارت پس از شنیدن پاسخ کوروش به كشور خویش بازگشته به پادشاه اسپارت ( آناك ساندریس ، آریستون ) پاسخ کوروش را رسانید. انها هم پاسخ را به مردم رسانیدند و مسئله ی كمك گرفتن یونانیهای آسیای صغیر از اسپارتیها به همین جا ختم شد.
هرودوت می گوید بیم دادن كوروش به همه ی یونانیها بود ، چه هر شهر یونانی میدانی دارد و مردم برای داد و ستد در آنجا گرد می آیند ولی در پارس چنین میدانهایی وجود ندارد. نتیجه ای كه تاریخنگار یاد شده می گیرد درست نیست زیرا مقصود کوروش روش حكومت آنها بوده است . یونانیهایی كه از ملتزمین کوروش بودند او را از روش حكومت اسپارت آگاه كرده و گفتند مردم در جایی میدان مانند گرد آمده و در كارها سخن می گویند و هر یك از سخنوران می خواهند باور خود را به مردم بپذیرانند.
آشكار است كه كکوروش از روش چنین حكومتی خوشش نیامده و آن پاسخ را داده است . خلاف این فرض طبیعی نیست. زیرا وقتی كه می خواهند مردمی را بشناسانند روش حكومت آن را كنار نمی گذارند تا از میدان داد و ستد سخن بگویند. بنابرین از این پاسخ نمی توان داوری كرد كه میدان خرید و فروش در پارس پیدایی نداشته است به عكس چون داد و ستد در آن زمان بیشتر با تبدیل جنس به جنس می شد و مغازه یا حجره برای اینگونه داد وستد تنگ بود ، پس این میدانها بوده است. به هر حال اگر هم نبوده مقصود کوروش روش حكومت اسپارتیها بود نه میدان داد و ستد آنها.
کوروش در این هنگام به كارهایی كه در خاور داشت بیش از كارهای باختر اهمیت داد. یك تن از اهالی لیدیه به نام پاكتیاس را برگزید و به حكومت این كشور گماشت . ترتیبات آن را با حوالی كه در زمان آزادی داشت باقی گذاشت و پس از آن با كرزوس راهی ایران شد.
هرودوت می گوید دلیل برگزیدن یك تن لیدیایی به فرمانروایی این كشور این بود كه کوروش ترتیب ایران را در دید آورد ، چون در ایران رسم بر این بود كه وقتی كشوری را می گرفتند از خانواده فرمانروایان یا نجبای آن کشور کسی را به فرمانروایی آن بر می گزیدند. ولی دیری نپایید که کورش دانست که این ترتیب سازگار اوضاع آسیای پایینی نیست. توضیح آنکه پاکتیاس همین که کورش را دور دید وعوی آزاد شدن لیدیه کرد و چون کورش گنجینه را به او سپرده بود با آن پول مردم کناره را با خود همراه کرد و سپاهی ترتیب داد بعد به سارد شتافته و فرمانروای ایرانی را در ارگ پیرامون گرفت. این خبر در راه به کورش رسید و او چنانکه هرودت می گوید از کرزوس پرید سرانجام این کار چیست ؟ چنیین به نظر می آید که مردم لیدی هم برای خودشان و هم برای من دردسر درست می کنند. آیا بهتر نیست که لیدیها را برده کنم ؟ کرزوس در پاسخ گفت خشمگین نشو ، لیدها نه از بابت گذشته گناهی دارند و نه از جهت حا ل . گذشته ها به گردن من بود و حال گناه از پاکتیاس است که باید تنبیه شود. از گناه لیدیها بگذر و برای اینکه بعدها شورش نکنند نماینده ای به سارد فرست و فرمان بده که لیدیها اسلحه برندارند ، در زیر ردا قبایی بپوشند و کفشاهی بلند به پا کنند و کودکان خویش را به نواختن آلات موسیقی و بازرگانی وادارند. به زودی خواهی دید که مردان لیدی زنانی خواهند بود و اندیشه تو از شورش آنها راحت خواهد شد. والبته کورش هرگز به این توصیه های رهبری که برای زن کردن مردان کشورش نقشه می کشید اهمیت نداد. مازارس سردار ایرانی برای سرکوب شورش پاکتیاس به سارد فرستاده شد. با ورود مازارس به شهر سارد ، پاکتیاس شهر را رها کرد و به کوم ( = کیمه ، مستعمره ی یونانی ) گریخت. مازارس به اهالی کوم پیغام داد که باید پاکتیاس را تسلیم کنند. اهالی کوم از یک سو نمی خواستند با پارسیان وارد جنگ شوند و از سوی دیگر راضی نبودند کسی را که به آنها پناه آورده است تسلیم پارسیان کنند، لذا از پاکتیاس خواستند تا از شهر آنها بیرون رود و به ملیطه بگریزد. به خواست اهالی کوم ، پاکتیاس به ملیطه رفت ولی از بخت بد شهری که به آن پناه آورده بود مردمی داشت بازرگان و پرستنده ی پول ! آنها راضی شدند در ازای دریافت وجهی پاکتیاس را تسلیم کنند ولی پاکتیاس بوسیله ی یک کشتی که از کوم آمده بود به جزیره ی خیوس فرار کرد اما این پایان بدبیاری های او نبود. اهالی این جزیره خواهان ناحیه ای به نام آتارنی بودند که در برابر خیوس واقع بود و به مازارس گفتند که اگر آن ناحیه را به ما دهی پاکتیاس را به تو می سپاریم. مازارس چنین کرد و مردم خیوس پاکتیاس را آوردند و تحویل سپاهیان پارس دادند. سپس مازارس حکم مرگ پاکتیاس را صادر نمود و بدینگونه فرماندار شورشی لیدیه مجازات شد.
در پی این حادثه ، کورش تصمیم گرفت برای دفع خطرات احتمالی مستعمرات یونانی آسیای صغیر را نیز تسخیر نماید. لذا مازارس را به مطیع کردن این مستعمرات گماشت. نخستین شهری که فرو پاشید پری ین بود. پس از آن دشت مه آندر و کشورهای ماگنزی نیز سر به فرمان پارسیان فرود آوردند. در این هنگام مازارس از دنیا رفت و هارپاگ مادی جانشین او شد. هارپاگ بلافاصله شهر فوسه را پیرامون گرفت و به اهالی آن یک اولتیماتوم بیست و چهار ساعته داد که بجنگند یا تسلیم شوند. مردم فوسه که دریانوردان زبردستی بودند و کشتی های فراوانی داشتند ، از این مهلت یک شبانه روزی سود بردند و شبانه سوار بر کشتی های خود شهر را ترک کردند. با پایان یافتن زمان تعیین شده ، سپاهیان پارسی به شهر درآمدند و شهر خالی از سکنه ی فوسه را بدست گرفتند. مردم فوسه سوار بر کشتی های خود به جزیره ی خیوس گریختند ولی خیوسی ها آنها را نپذیرفتند و به آنان جا ندادند. سپس فراریان فوسه تصمیم گرفتند به کرس کوچ کنند ولی پیش از آن خواستند به شهر خود باز گردند و از پارسیان انتقام بگیرند. با این هدف به فوسه برگشته و در نزدیکی آن شهر شماری از پارسیان را کشتند. بسیاری از اهالی فوسه ( تقریبا نیمی از آنها ) با دیدن دوباره ی موطن خود هوس کوچ را از سر پراندند و با استفاده از عفوی که هارپاگ اعلام کرد، در ازای پذیرفتن فرمانبرداری از پارسیان به خانه هایشان بازگشتند. و اما نیم دیگر مردم فوسه به آلالیا در کرس رفتند و چون به راه زنی در دریاها پرداختند ، دولت قرتاجنه با آنان نبرد کرد و شمار زیادی از آنان را از پای درآورد و بازمانده ی آنها از جایی به جای دیگر رفتند تا به ولیا در خلیج پولیکاسترو رسیده و در آنجا ساکن شدند.
پس از آن لشکر پارس آهنگ تسخیر تئوس کرد. تئوس یکی از زیباترین شهرهای ایونیه بود که سه هزار سال پیش از این بوسیله ی مهاجرانی که از بخش پرتانیه ی آتن به آنجا آمده بودند بنا شده بود. اهالی تئوس نیز به سان مردم فوسه رفتار کردند . یعنی پیش از رسیدن پارسیان ، شهر را تخلیه نموده و به آبدر گریختند و در همانجا ساکن شدند. و اما سایر شهرهای ایونیه چون دریانها و اُاِلیانها راه مردم تئوس و فوسه را نرفتند. آنها با پارسیان پیمان بستند و با پذیرش حکومت آنان در شهر و دیار خود ماندند و به زندگی آرام خود ادامه دادند. از آن پس هارپاگ به جنگ با کاریها ، کیلیکها و پداسیها پرداخت و اندک اندک تمام نواحی آسیای صغیر به فرمان ایرانیان درآمد.