Parsi Coders

نسخه‌ی کامل: داستان واقعی ولی دردناک !
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
نویسنده : Sattar Amirkhalili

یک داستان واقعی و آموزنده اندر حکایت عشق دخترا:
یک دوست دارم که خیلی پسر خوبیه چند ماه پیش با یک دختری اشنا شد و کم کم عاشق هم شدن اون قادر رابطشون زیاد شد که خانواده هاشونم با خبر شدن و یک قرارهایی با هم گذاشتن(حتی اسم پسرشونم انتخاب کردن) وماهم چون شاهد علاقه زیاده دختره بودیم دوستمونو تشویق میکردیم به این امر
آخه دختره جوری وانمود میکرد وادعا دوست داشتن می کرد که ما یاد لیلی می افتادیم
اما د...

وست من یک مشکل کوچیک و قابل حل داشت یک هفته پیش رفت موشکلشو حل کنه و برگرده تا با هم یک زندگی رویایی رو شروع کنن
اما امروز با هزار شوق وذوق زنگ زد به دختره .............

حدس می زنید چی شنید؟؟؟؟
دختره بهش گفت من برگشتم پیش دوست پسر(عشق) ۴سالم
چند ماه با هم قهر بودیم واسه این که بتونم فراموشش کنم با تو دوست شدم
وای وای وای وای نمودنید دوستم از وقتی اینحرفو شنید چه حالیه
به خدا دیوانه شده و نمیتونه باور کنه وهمش میگه اون همه خاطر رو چطور تونست یک هفته ای فراموش کنه
داد می زنه میگه هیچ .... ارزش دوست داشتن نداره
منم هر کار می کنم نمیتونم ارومش کنم
(دوستان من تورو خدا بااحساس کسی بازی نکنید)
امین جان این اتفاق که چیز عجیبی نیست هر روز شاهد هزارتا مورد مشابه هستیم متاسفانه
دخترا مگه حالیشونه که معرفت چیه ؟
من جز یک نفر بینوشن با معرفت ندیدم وجدانا
(09-11-2012، 09:40 PM)son of wisdom نوشته: [ -> ]دخترا مگه حالیشونه که معرفت چیه ؟
من جز یک نفر بینوشن با معرفت ندیدم وجدانا
عزیزم دختر پسر نداره!متاسفانه بازی با احساسات واسمون عادت شده!من بد تر از این را دیدم هم پسر هم دختر!ماباید خودمون را اصلاح کنیم تا جامعه اصلاح بشه!