06-22-2011، 11:09 AM
قریب ده سال پیش، «قاموس کتاب مقدس» به فارسی برگردانده شد، که اصل آن هشتاد سال قبل در بیروت منتشر شده بود. چنین فاصله ی درازی میان نخستین انتشار تا ترجمه ی فارسی این کتاب، به روشنی از این مطلب مهم پرده برمی دارد که جامعه ی روشن فکری ایران، به مطالعات در حوزه ی ادیان، لااقل تا پیش از انقلاب بزرگ ۱۳۵۷، نیازی نمی دیده، صرف وقت برای اشراف به تاریخ و تاثیر دین بر پروسه رشد در مسیر تکامل اجتماعی را بی هوده می انگاشته و بیش تر تمایل داشته است که مسائل و مراتب مربوط به باورهای دینی را، در زمره ی خرافات و حد اکثر اسطوره فهرست کند. در واقع این قاموس مختصر و کوچک و تازه به بازار آمده، نخستین متن تفسیری و دائرة المعارفی در موضوع کتاب مقدس به فارسی است، که در اندازه ی خود به گشودن غموضی در تورات و انجیل مدد رسانده است.
«استر یا هدسه: لفظ اول فارسی و به معنی ستاره می باشدو لفظ دوم عبرانی و به معنی درخت وارد شده است و هر دو اسم دختر ابی جایل بود که در مملکت فارس تخمینا ۵۰۰ سال قبل از مسیح تولد یافت و چون پدرش جهان را بدرود گفت، عمو زاده اش مردخای او را تبنی کرده همی پرورد. و چون اردشیر وشتی ملکه را مطلقه نمود استر را برگزیده در جای وشتی ملکه شد و مورد عواطف ملوکانه گردید و بدان واسطه مالیات قوم یهود که در آن وقت در ایران بسیار بودند، تخفیف یافت. خلاصه استر به مرتبه ی اعلی ترقی کرده به حدی اقتدار یافت که قوم خود را از بلای قتل عام برهانید و یهود روز فوریم را به یادگاری آن خلاصی تا امروز در کمال دقت نگه می دارند و به گمان برخی شوهر استر همان زرکسیز یونانیان است و هرکس مفصل تر از این بخواهد به صحیفه ی استر رجوع کند». (هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۵۰)
این توضیحات درباره ی استر و زادگاه و سیر زندگی او، در آن قاموس، عمدتا با تورات تطبیقی ندارد و به خصوص آن جا که استر را همسر اردشیر می گوید، کاملا با متن عهد عتیق در تعارض می افتد که او را همسر و ملکه ی خشایارشا معرفی کرده است، چنان که اعلام زاده شدن استر در ایران با اطلاعات تورات تطبیق نمی کند که او را را در زمره ی اسیران اورشلیم و تحت تربیت مرد خای، یک اسیر دیگر اورشلیمی قرار داده است!
«شخصی یهودی در دارالسلطنه ی شوشن بود که به مرد خای بن یائیر ابن شمعی ابن قیس بنیامینی مسمی بود. و او از اورشلیم جلای وطن شده بود با اسیرانی که همراه یکنیای پادشاه یهودا جلای وطن شده بودند که نبوکد نصر پادشاه بابل به اسیری آورده بود و او هدسه، یعنی استر، دختر عموی خود را تربیت می نمود چون که وی را پدر و مادر نبود و آن دختر خوب صورت و نیکو منظر بود». (عهد عتیق، استر، ۱: ۵ تا ۷).
بدین ترتیب ناآگاهی مستر هاکس از ظرایف و مضامین و اطلاعات تورات شگفت آور می شود. آیا در پس این آشفتگی گفتار یک سهل انگاری قلمی و یا مقدمه چینی برای نتیجه گیری معینی خفته است؟ اینک به دنبال سبب اظهار چنین جهالت هایی نیستم و صرفا مدخل پوریم را در اسناد موجود یهودی دنبال می کنم که با وضوح تمام علاقه ی شارحان و مفسران کتاب مقدس، به پنهان نگهداشتن و سر و دم بریده کردن ماجرای پلید پوریم را، بیان می کند.
«کتاب استر. اما صحیفه استر همواره در میان یهود و مسیحیان در جزء کتب قانونیه محسوب بوده و هست. نگارنده این کتاب به یقین قطعی معلوم نیست زیرا که بعضی به عزرا و برخی به کاهنی یهویاقیم نام و جمعی به مردخای نسبت می دهند و آن چه از خود صحیفه ی استر استنباط می شود آن است که نگارنده اش مردخای بوده و نگارنده آن را در ایران تصنیف نموده مطالبی را که خود معاینه دیده می نگارد و نقشه و نمونه واضح و مبینی از وضع سلطنت و رسوم و عادات ایران تشکیل می دهد. و هم معلوم است که نگارنده عبری متعصب و غیوری بوده است. فائده مخصوص این کتاب آن است که محافظت عجیبانه و تسلط خدای تعالی را بر اغراض و هواهای نفسانی بنی نوع بشر و اجرای حکم عدل را بر گناه کاران معلوم سازد و هم این که ایشان را متنبه سازد که حضرت اش قوم عهد خود را در نظر داشته در حالت اسیری هم او است که ایشان را بر دشمنان شان مظفر و منصور می گرداند. ولی با وجود مطالب مذکوره فوق اسم خداوند به هیچ وجه در آن مذکور نیست. و باید دانست در ترجمه ی سبعینیه بعضی ملحقات بر صحیفه استر از قبیل دعای مردخای و غیره که از گفته های مورخین و در ضمن کتب جعلیه است یافت می شود». (هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۵۰)
بهانه ی نبودن نام خدا، در کتاب استر، آن گاه که آن کتاب به وضوح پلاس پوشیدن مردخای و استر و تمام قوم یهود را ذکر کرده و مضمون مفصلی از اوراد و اشعار و التجاء و استغاثه و تقاضای رحمت از یهوه در صفحات ۱۵۹ تا ۱۶۴ کتاب های قانونی ثانی آمده، از دست آویزهای بی حاصل کسانی بوده است، که باز هم به قصد اختفای آن قتل عام، می کوشند کتاب استر را ضمیمه ای تایید ناشده بر تورات بدانند. حال آن که هاکس در ابتدای نقل فوق کتاب استر را در زمره ی اسفار قانونی و تایید شده ی تورات می گوید!!! به هر حال در شرح زندگانی و کتاب استر، چنان که خواندیم، اشاره ای هم به ماجرای پوریم با اصطلاح فوریم آمده بود که شرح و تفصیل بیش تر آن را در قاموس کتاب مقدس چنین می خوانیم.
«فوریم، (قرعه ها): یکی از اعیاد یهود است که محض یادگاری خلاصی یهود به توسط مردخای و استر از هلاکت مراعات می شود و چون هامان از برای تعیین روز هلاکت ایشان قرعه می انداخت بدان لحاظ آن عید را به «فوریم» مسمی نمود. هامان در این عمل یعنی قرعه کشیدن روز به روز و ماه به ماه استمرار همی داشت تا به ماه دوازدهمین یهود که آن را ادار گویند رسید و در آن وقت مراد و مقصد خود را به پادشاه اعلام داشته امر هلاکت و کشتار ایشان در روز سیزدهم ماه نیسان که هم از ماه های یهود است برآمد. از آن موقع تا حال قوم یهود روز چهاردهمین و پانزدهمین ماه اذار را عید گیرند و به قرائت کتاب استر در کنایس و معابد خود می پردازند و چون به جایی که اسم هامان مذکور است رسند تمام جماعت به صدای بلند چنین آواز دهند «خداوند اسم او را محو فرماید» و چون روز پانزدهم به پایان آید در کمال فرح و انبساط باشند. برخی چنان گمان می کنند که عید مذکور در یوشع ۱:۵همان عید «فوریم» است». (هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۶۷۲)
همین مختصر ابتر شده، از قول هاکس، مفصل آن مطلبی است که در کتاب استر در باب ماجرای خون ریزی و قتل عام بزرگ پوریم آمده است. در این جا پوریم فقط عیدی است که در آن به قرائت کتاب استر می پردازند و شادمانی می کنند. در این جا نیز از منقولات و مفهوم روشن کتاب استر در باب وسعت آن دشمن کشی چیزی نوشته نیست و تنها به نفرت یهودیان از نام هامان اشاره می شود. به راستی که پیوسته در صورت غیر ممکن شدن اختفای کامل پوریم، کوچک کردن آن، همیشه و همه جا در عهده چنین شروحی بر کتاب استر بوده است. چنان که مباحث نو گشوده در مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران»، مسیر خلاف آن را می پیماید و نخستین گام در شناساندن حوزه و وسعت نسل کشی پوریم، ترسیم تبعات ضد تمدنی آن و وارد کردن دوباره ی آن ماجرا به حافظه ی پاک کرده شده ی تاریخ شناخته می شود.
«روز بزرگ پوریم: فرمان های مندرج در حکم پادشاه، روز سیزدهم ماه دوازدهم که ماه آذار بود، به اجرا درآمد. در این روز، به رغم آن که دشمنان یهودیان لاف نابود ساختن ایشان را می زدند، اوضاع برگشت و یهودیان دشمنان شان را نابود ساختند. در تمامی ولایات پادشاه خشایارشا، یهودیان در شهرهایی که می زیستند گرد آمدند تا با آنان که برای هلاکت شان دسیسه چیده بودند، مقابله کنند. هیچ کس برابر ایشان پایداری نورزید، چرا که بیم از یهودیان بر همه ی مردمان چیره گشته بود. صاحب منصبان عالی مقام ولایات و والیان و حاکمان و کارگزاران پادشاه، جملگی از بیم مردخای از یهودیان پشتیبانی کردند. مردخای به راستی در کاخ رجلی عالی مقام گشته و آوازه ی نام او در تمامی ولایات پیچیده بود و به زودی مردی بزرگ می شد. پس یهودیان تمامی دشمنان شان را به ضربت تیغ فرو کوفتند و آنان را قتل عام کردند و نابود ساختند و هر آن چه می خواستند با ایشان کردند. تنها در ارگ شوش پانصد تن را به هلاکت رساندند و از میان برداشتند و فرشنداطا و دلفون و اسفاتا و فوراتا و ادلیا و اریداتا و فرمشتا و اریسای و اریدای و یزاتا ده پسر هامان، پسر همداتا و آزارگر یهودیان را کشتند. اما دست به تاراج نزدند.
همان روز پادشاه را از شمار قربانیانی که در ارگ شوش گردن زده بودند، آگه ساختند. شاه ملکه استر را گفت: «یهودیان تنها در ارگ شوش پانصد تن را به همراه ده پسر هامان به هلاکت رسانده اند و از میان برداشته اند. پس در دیگر ولایات پادشاه چه کرده اند! و اینک مرا بگوی که چه می خواهی، پیشاپیش می پذیرم! مرا بگوی که افزون بر این چه آرزویی داری، آن را برآورده می سازم!» استر پاسخ گفت: «اگر اراده ی پادشاه بر این قرار گرفته، یهودیان شوش فردا نیز اجازه داشته باشند تا حکمی را که برای امروز صادر شده به کار بندند. جنازه های ده پسر هامان نیز بر دار آویخته شود!». پادشاه فرمان به انجام این کارها داد و حکم او در شوش اعلام گشت و ده پسر هامان بر دار آویخته شدند. بدین سان، یهودیان شوش در روز چهاردهم ماه آذار نیز گرد آمدند و سیصد تن را در شوش گردن زدند، اما دست به تاراج نزدند. یهودیان ولایات پادشاه نیز به نوبه ی خود، برای امنیت جان خویش گرد آمدند. آنان هفتاد و پنج هزار تن از دشمنان شان را گردن زدند و بدین سان از مخالفان خویش آسوده گشتند، اما دست به تاراج نزدند. این واقعه در سیزدهم ماه آذار روی داد. روز چهاردهم آسودند و آن روز را جشن و شادی قرار دادند. یهودیان شوش نیز که در روزهای سیزدهم و چهاردهم گرد آمده بودند، در روز پانزدهم آسودند و آن روز را روز جشن و شادی قرار دادند. بدین سبب یهودیان روستایی که در قریه های فاقد استحکامات زندگی می کنند، روز چهاردهم ماه آذار را با شادمانی و جشن و سرور و مبادله ی هدایا گرامی می دارند. حال آن که یهودیان شهر نشین، روز پانزدهم ماه آذار را روز خجسته می شمارند و در آن روز به شادی می پردازند و برای همسایگان شان هدیه می فرستند». (کتاب های از عهد عتیق، کتاب های قانونی ثانی، ص ۱۷۲)
این هم ذکر پوریم، که نحوه ی اجرای آن، در کتاب مقدس اورشلیم، با دیگر متون فرقه ای تورات، جز افزوده هایی منظوم به عنوان ادعیه ی استر و مردخای به درگاه یهوه برای نجات قوم از برنامه ی کشتار جمعی یهودیان، تفاوتی ندارد. در این جا تا حدودی، هم با گستردگی و هم اعمال خشونت و بی رحمی در اقدام پوریم آشنا می شویم، اما عجیب این که ناگهان مترجم کتاب را نسبت به این اشارات صریح در تورات، خشمگین و برافروخته می یابیم و در پاورقی همان صفحه، توضیح عجولانه و ردیه غیرتمندانه ای می خوانیم که بسیار موجب حیرت است.
«روایت این کشتارها با واقعیات تاریخی هخوانی ندارد و نباید به عنوان عاملی برای تهییج روحیه ی انتقام جویی یا صحه گذاری بر آن تلقی شود. گزافه گویی درباره ی وقایع و ذکر ارقامی که به صورتی بی پایه و اساس مبالغه آمیزند و آب و تاب دادن به روایت، مبین نیت مولف است: او مقدم بر هر چیز می خواسته مضمونی را که به کرات در کتاب مقدس تکرار شده و آن برگشتن اوضاع به سود ستم دیدگان است، بیان دارد و این کار را طبق طرز فکر قدیم، با روایت جنگ های اسرائیل که مبتنی بر قانون قصاص به مثل بوده، به انجام رسانده است». (کتاب های از عهد عتیق، کتاب های قانونی ثانی، ص ۱۷۲)
ناچار در برابر این پاورقی جز ابراز شگفتی عکس العمل دیگری مناسب نیست. چه باید گفت درباره ی این حاشیه نویس که خود را کاسه ی داغ تر از آش معرفی می کند و چنان می شناساند که از زبان او تغییر برنامه ی کشتار یهودیان، به اجرای پوریم و قتل عام بومیان ایران کهن را، «برگشتن اوضاع به سود ستم دیدگان» می خوانیم و با کوششی مواجهیم که حتی اعتراف توراتی را نیز حاصل خیال پردازی می داند!!! آیا صدای خطر را در بیخ گوش های مان و در همه جا نمی شنوید؟!!!
«پس هامان را بر داری که برای مردخای مهیا کرده بود مصلوب کردند و غضب پادشاه فرو نشست. در این موقع ده نفر پسران هامان در ولایات به حکومت اشتغال داشته اند برای جلوگیری از اغتشاش و شورش و ناامنی به امر شاه آن ها را نیز جلب و اعدام می نمایند و در ظرف دو روز هشتصد نفر دیگر نیز در پایتخت دستگیر و معدوم گردیده از شورش و انقلاب جلوگیری به عمل می آید. سپس پادشاه مردخای را به صدارت انتخاب کرده و دیگر واقعه ای رخ نمی دهد. به طوری که در تاریخ به وضوح وارد است و در سطور بالا که نقل از متن کتاب استر است خوانندگان گرامی ملاحظه فرمودند هامان اصولا ایرانی نبوده بل که از اعراب عمالقه بوده که مقهور ایرانیان شده بودند و اقدام به کودتا بر علیه خشایارشاه نمود که خوش بختانه به وسیله ی مردخای مطلب کشف و خطر مرتفع می گردد.... هامان سعی می کرده اطراف شاه را از وجود خیر خواهان خالی کند و جز دستیاران و موافقین و دوستان خودش کسی مصدر کار عمده نباشد چنان که ده نفر پسران خود را والی و استان دار ایالات مهم کرده بود. پس از شکست آن خیال خام و کودتای نافرجام هامان موضوع قتل و غارت یهودیان را پیش می کشد که وسیله ای برای جلب توجه مردم گردد و توجه به مسائل مورد نظر او و پشت پرده نکنند که مردم سرگرم شده ملتفت نشوند در مملکت چه می گذرد تا کار از کار بگذرد. پس از ختم این وقایع مردخای ناسخی بر حکم هامان برای رفع قتل عام یهودیان به تمام ایران ارسال می دارد... این بود شرح مختصری از کشته شدن هامان که گاهی با عدم توجه به حقیقت موضوع و مراجعه به تاریخ از بعضی از مردم به نحوی شرح خلاف واقع و تحریک آمیز دیده و شنیده می شد. ولی خوش بختانه این افترا هم مثل سایر تهمت ها از رونق افتاده و دیگر کسی به آن توسل نمی جوید... منت خدای را که در پرتو نور مشعل فروزان پهلوی مردم طبعا بیدار و هوشیار و با سواد شده و این قبیل مسائل و مباحث از بین رفته و دیگر کسی گوش به دهان و حرف این و آن ندارد. در همین موضوع خدمت را خیانت و مظلومیت را ظلم می خواندند و این ها هم نتیجه ی بی خبری و بی اطلاعی مردم از حقایق تاریخ و تحقیق از منبع موثق بود. در خصوص این واقعه هر چه در هر کجا کسی بخواند اقتباس از همین کتاب استر است که در این جا به کرات عین ترجمه جملات آن ذکر شده و اصل آن به زبان عبری است. منتهی بعضی از اشخاص قسمتی از آن را به طور ناقص نقل می کرده اند و به نقل تمام حکایت چنان که واقع شده و مرقوم و مسطور است نپرداخته و از این راه احیانا تولید سوء تفاهم و نقار و کدورت می کردند. آری یهودی شاه دوست و وطن پرست است خصوصا یهودی ایرانی که علائق دینی و مذهبی هم در ایران دارد و دو هزار و هفتصد سال در ایران ریشه دوانیده و با هموطنان دیگر خود همنژاد و در قوانین مذهبی با آن ها بیش از سایر تمام مذاهب نزدیک و شبیه است. من امیدوارم نقل این حقایق حسن اثر بخشیده و ما دو برادر مسلمان و یهودی را آن چنان که شایسته مقام برادری است به هم نزدیک و متحد و از نتیجه آن برخوردار نماید». (عبدالله امین زاده ناسی، صبح امید، ص ۱۵۸ تا ۱۶۱)
کتاب «صبح امید» عبدالله ناسی یک روایت خام و بی بزک از مسائل یهود ایران و حاوی نکاتی بس صریح و آموزنده از حضور قوم یهود در ایران، از ۲۷ قرن پیش است، که به زمان خود قطعات بس گران قدری از آن را به این وبلاگ منتقل خواهم کرد. اما ملاحظه کنید که ذره ای تفاوت میان بیان عبدالله ناسی درباره ی پوریم، که کتاب اش را در سال ۱۳۵۱ منتشر کرده و پاورقی پیروز سیار، که «کتاب های قانونی ثانی» را در سال ۱۳۸۰ بیرون داده ، وجود ندارد. در هر دوی آن ها بیم از احتمال حساب کشی در باب پوریم موج می زند و بدین ترتیب آگاه می شویم که اسناد تشریحی پوریم، در کتاب های رسمی موجود، یا به کلی منکر آن رخ داد است، یا پوریم را در اندازه ی دعوایی خانگی کوچک می کند و یا می کوشد که فصل استر تورات را شوخی یک خاخام نه چندان مومن یهود و به کلی بی صاحب معرفی کند. اما کسی جواب نمی دهد که چرا تمام فرقه های یهودی این شوخی را چنان جدی می گیرند و همه ساله جشن آن را چنان برگزار می کنند که بزرگ ترین روز شادمانی یهود خوانده شده است.
تورات در کتاب استر2 می گوید : خشایار شاه پادشاه پارس در آخرین روز جشن 180 روزه که از باده نوشی سرمست بود ، دستور داد ملکه وشتی زیباییش را به مقامات و مهمانانش نشان دهد . ملکه امتناع ورزید و پادشاه بسیار خشمناک شد.
در شوش یک یهودی به نام مردخای پسر یائیز زندگی می کرد ، او دختر عموی زیبایی داشت بنام هدسه دختر ابیحایل که به او استر هم می گفتند . زمانی که قرار شد از تمام بلاد دختران زیباروی به حرمسرای پادشاه آورده شوند استر نیز همراه دختران زیبای بیشمار دیگری به حرمسرای قصر شوش آورده شد . به توصیه مردخای استر به هیچ کس نگفته بود که یهودی است . استر بیش از دختران دیگر مورد توجه و علاقه پادشاه قرار گرفت بطوری که پادشاه تاج بر سر استر گذاشت و او را به جای وشتی ملکه ساخت . اما استر مثل زمان کودکی دستورات مردخای را اطاعت می کرد. »
تا اینجای داستان به چند نکته باید توجه کرد :
1. امتناع وشتی از نمایاندن خود ، می فهماند که زن ایرانی راضی نیست ملعبه دیگران قرار گیرد . در ضمیر زن ایرانی حجب ، حیا و عفت از روزگاران دور وجود داشته است .
2. زیبایی استر نیز قابل ملاحظه است چیزی که در طول تاریخ ، یهود از آن بهره برده و امروز نیز یکی از ابزارهای مهم جاسوسی و نفوذ به دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی حکومتها و سازمانهای دولتی و بین المللی ، استفاده یهود از زنانش می باشد . انان برای به انحراف کشیدن نسل ها هم از حربه ی نمایش زنان بهره برده و می برند .
3. واضح است پیمانی که او بعنوان ملکه با پادشاه می بندد بر اساس پنهان کاری است ، او تصمیم به شتر دزدی دارد لکن در ابتدا تخم مرغ دزدی را به اجرا می گذارد . به یهودیانی که برای مقاصدی شوم دین ، عقیده و باور خود را پنهان می کنند و از اسم و رسم مقصد بهره می برند آنوسی می گویند . و استر یک آنوسی است . ظاهرا ملکه ی پادشاه است . رسما تورات می گوید : او فرمانبر مردخای یهودی است
« مرد خای نیز از طرف پادشاه به مقام مهمی در دربار منصوب می شود . با توصیه مردخای ، استر علیه هامان « وزیرالوزرا » دسیسه کرده و شاه هامان را اعدام و املاک او را به استر می بخشد . بعد از ان پادشاه انگشتر خود را به مردخای داد .
پادشاه به ملکه استر و مردخای گفت : شما می توانید حکمی مطابق میل خود بنام پادشاه برای یهودیان صادر کنید و آن را با انگشتر پادشاه مهر کنید . »
26 قرن از ماجرای استر ، مردخای و هامان می گذرد متاسفانه تاریخ شناسان ایران بیشتر به زرق و برق پادشاهان و افتخارات جعلی زمامداران پرداخته اند . و سلسله های پادشاهی را برایمان آرایشگری کرده اند .
جوان ایرانی از ماجرای دردناک نخبه کشی و ایرانی کشی که در کتاب استر آمده ، خبر ندارد . استر و مردخای توطئه گر را نمی شناسد . هامان « وزیرالوزرا » که مورد خشم یهود قرار گرفته است را نمی شناسد . او نمی داند که هامان در هنر دست میکل آنژ بر سقف نمازخانه سیس تین واتیکان چهره معصومی دارد که به صلیب کشیده شده است .
آیا میکل آنژ دانسته یا ندانسته نمی خواهد رنج و مصیبت مسیح بدست یهودیان را در صورت هامان بنمایاند ؟
آنانی که دم از ایرانیت ، قومیت و نژاد می زنند از چه طریقی هامان سوزان3 را که در بسیاری از نقاط جهان برگزار می شود ، به گوش جوان ایرانی رسانده اند ؟
« مردخای فرمانی بنام پادشاه نوشت و آن را به همه جا فرستاد . فرمانی که به یهودیان اجازه می داد متحد شوند و بد خواهان خود را از هر قومی که باشند ، بکشند و دارایی شان را به غنیمت بگیرند . تورات می گوید در سراسر مملکت همه از یهودیان می ترسیدند تمام حاکمان و استان داران ، مقامات مملکتی و درباریان از ترس مردخای ، به یهودیان کمک می کردند . و به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آنها را از دم شمشیر گذرانده ، کشتند. »
تورات توضیح نمی دهد که چرا همه ی مردم ایران از یهود می ترسیدند چگونه می شود در یک مملکت غیر یهودی همه ی قدرت در انحصار یک یهودی قرار گیرد و همه ی مقامات از او بترسند . آنچه که تورات و یهودیان بر آن تاکید دارند ، این است که آنان در ماجرای پوریم که پانزده ملت ایران را نابود کرده اند و هزاران نفر از هنرمندان ، اندیشمندان و مردم عادی را کشته اند ، پیش دستی و قتل عام پیش گیرانه بوده است .
از یهودیان و حامیانشان می پرسیم ، به چه دلیل مردم سراسر شرق میانه نسبت به این قوم نفرت و در دل کینه داشته اند ؟ آیا سبب دشمنی همیشگی آدمی با یهودیان را نمی توان در رفتار حریصانه و توطئه گرانه این قوم با دیگران دانست ؟
« تورات می گوید در آن روز آمار کشته شدگان به عرض پادشاه رسید . او ملکه استر را خواست و گفت : یهودیان تنها در پایتخت پانصد نفر را که ده پسر هامان نیز جزو آنها بودند ، کشته اند . پس در سایر شهر های مملکت چه کرده اند ؟ روز بعد باز یهودیان پایتخت جمع شدند و سیصد نفر دیگر را کشتند ، بقیه یهودیان در سایر استان ها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را کشتند و از شر آنها رهایی یافتند . »
از ابتدا تا انتهای کتاب استر هیچ کلمه ای که نشان دهد خون از بینی حتی یک یهودی ریخته شده است ، وجود ندارد . به هیچ آزار عملی ای از سوی ایرانیان نسبت به یهود اشاره نشده است . با این وجود آنان قصاص قبل از جنایت را چگونه توجیه می کنند ؟
عید بنی اسرائیلی پوریم و سیزده بدر ایرانیان
«یهود»، هم نام قوم است و هم نام دین، مثلاً ممکن است که کسی مذهب یهود نداشته باشد، اما از نگاه پیدایش قومی یهودی به شمار آید، چنانکه کارل مارکس – تئوری پردازِ سوسیالیسم علمی – با آنکه پدر و مادرش به مذهب انجیلی دین مسیح در آمده و شهروند آلمانی بودند، یهودی بود و خودش می گفت: «یهودی هستم اما یهودا صفت نیستم».
اما، در برخی از کشورها و از جمله در ایران، اگر یک یهودی به دلخواه و یا مصلحتی مسلمان شود که به اینان به زبان عبری « آنوسی» می گویند، دیگر از قوم یهود و سامی به شمار نیامده و در همان آن، خود بخود می شود از تبار مردم بومی آن کشور و در ایران می شود یکی از افراد قوم « آریا ».
تبارِ پیدایش یهودیان یکی نبوده از چهار گروه هستند:
1- سِفار دیم : سامیهای شرقی ( بنی اسرائیلی ) که پیدایش آنان از عربستان است و خویشاوندان عربها.
2- اَشکِنازی: اروپائیهای « ترک تبار» ( در روزگارانی دور، که برای پذیرفتن دین یهود، هنوز همانند اسلام و مسیحیت تبلیغ می شد، طوایفی از « ترکان » و از جمله خزرها یهودی شده بودند. اینان که جای زندگانی شان به سرزمینهای روسها و اوکراینیها و در نتیجه به اروپا هم نزدیک بود، با اروپاییان آمیخته و دارای قیافه های اروپایی شدند. گروهی از آنان نیز چون سلجوقیان، اندکی پیش از آمدنشان به ایران مسلمان شده بودند و نامهای میکائیل و اسرائیل و جز اینها نیز از نامهای نیاکانشان بوده است. اکنون نیز در میان یهودیان اسرائیل افرادی را با نامهای «ترکی» می شناسیم. چون «باراک» که به ترکمنی یعنی مرغ توفان، « دایان» یعنی پایدار و « ایلان» یعنی مار و یا نامی منسوب به واژه ترکیِ ایل و غیره).
3- فلاش: که آنها هم خود را کنعانی معرفی می کنند و خاستگاهشان همان زادگاه آنان، یعنی همچون سفار دیم ها در جنوب غربی شبه جزیره عربستان و نیز در آن سوی دریای میان عربستان و آفریقا – در حبشه ( اتیوپی ) – است و چنانکه در بالا گفتیم تبارشان با عربها بسیار به هم نزدیک است.
4- پس از پیدایش مسیحیت و بویژه ظهور اسلام که تبلیغ برای یهودی شدن قطع شد - زیرا منطق دینهای پس از یهود بُرّاتر بود - تئوری پردازانشان راه زیرکانه ای برای گسترش نفوس و نفوذ قوم و دین خود یافتند و آن یهودی بودن از راه مادر است. زنان یهودی می توانند از میان مردانی غیریهودی همسر برگزینند و فرزندان این زنان برای یهودیان یهودی به شمار می آیند. مثلاً یهودی چینی، ژاپنی، سرخ پوست و یا مغول و غیره و غیره که اینان و نیز یهودیان « ترک تبار» را نمی توان بنی اسرائیلی نامید، اما در تبلیغات و آموزشهایشان اینها را هم به بنی اسرائیل می چسبانند.
کتابهای دینی اینان همان « عهد عتیق » است و تلمود؛ که این آخری را یهودیان حبشه که صد سال پیش «کشف » گردیدند، هنوز نمی شناختند.
« کتاب المقدس » شامل دو کتاب عهد عتیق و عهد جدید است که یهودیان تنها کتاب نخست را قبول دارند و دومی شامل چهار انجیل است که مسیحیان از میان انجیلهای گوناگون، تنها مجاز به خواندن این چهار انجیل هستند و البته عهد عتیق را هم می خوانند.
عهد عتیق از سده هشتم تا سده های 3 تا 2 پیش از میلاد نگارش یافته، دارای سی و دو دفتر است که به زبانهای یهودی باستان و آرامی نگاشته شده است. موضوعات دفترهای عهد عتیق گوناگون است، از روایتهای عمومی باستانی سامیان گرفته تا دستورات «حقوقی» و از جمله ده فرمان و همچنین مطالبی عاشقانه و « آنچنانی » که اگر از روی آن فیلمی بسازند، حتی در کشورهای اروپایی هم باید در آغاز نمایش آن اعلام کنند که « تماشای این فیلم برای جوانان کمتر از شانزده ساله توصیه نمی شود» ! و نیز جستارهای تحریف شده تاریخی و جز اینها. پنج دفتر « اَسفارِ» آغازینش را از موسی ( ع) می دانند و نویسندگان و ویراستاران دفترهای دیگر مردمانی گوناگون و از سده هایی گوناگون اند و می توان گفت که بسیاری از آنها شناخته شده اند و چیزی به نام وحی در این قسمت کتاب نیست.
اَسفار پنجگانه موسوم به « تورات» همانا سفر خروج ، سِفرِ لاویان، سفر اعداد، و سفر تثنیه هستند که شالوده آنها در سده های 8 تا 7 پیش از میلاد ریخته شده و دفتر قوانین ثانویه، در 622 پیش از میلاد به هنگام اصلاحات یَسَع از انبیاء یهود پرداخته شده است. ویراستاری نهایی و به ترتیب در آوردن آن از سده پنجم پیش از میلاد و وابسته به کوشش عِزرا، اصلاحگرِ دینی- سیاسی است که دفتری هم بنام خود او در « عهد عتیق» موجود است. هنگامی که ایرانیان قوم یهود را از اسارت بابل وارهانیدند، یهودیان به خدای « یهوه » اعتقاد داشتند، اما پندار معنویت اهورامزدا در دین ایرانیان که او را فرمانروای یگانه و یکتای جهان می دانستند، به یهود مدد کرد که توحید را با روشنی بیشتری بیان کنند.
در « عهد عتیق »، یهوه دو سه جا از کورش دوم هخامشی ( کورش بزرگ ) همچون «مسیح» یاد می کند (1) که از نوشته های واپسین سده های نگارش کتاب در عهد هخامنشیان است. این را نیز باید به دیده داشته باشیم که مولانا ابوالکلام آزاد وزیر فرهنگ فقید هند، در پی پژوهشهایی کورش بزرگ را همان ذوالقرنینِ مذکور در کلام الله مجید آورده است و گویا علامه فقید طباطبایی هم بر همین عقیده بوده است.
یهوه – خدای بنی اسرائیل – به اهورامزدای پیروانِ یسنا و یا پروردگار ما مسلمانان شباهتی ندارد و چنانکه در بخشهای گوناگون عهد عتیق آمده است با یکی از انبیاء یهود به نام یعقوب کشتی می گیرد و پیروز نمی شود. یک بار یهوه از اینکه گروهی از فرزندان نوح می خواهند برج معروف بابل را بسازند ناراحت می شود که مبادا اینان به آسمان برسند و به دستگاه او تجاوز کنند. پس، اقدامی سخت می کند و زبانهای مردمان را گوناگون می سازند تا هیچگاه نتوانند با یکدیگر علیه یهوه متحد شوند. با زنان و دختران معاشقه می کند و حسادت می ورزد، کارد در دست می گیرد و آشپزی می کند و دستوراتی در باره پخت و پز می دهد و خرافاتی دیگر که نویسندگان عهد عتیق آورده اند و می توان آنها را در این کتاب خواند.
در بخشهای پایانی کتاب که به روزگار هخامنشی نوشته شده، دفتری است به نام « اِستِر» که در پارسی باستان به معنی « ستاره » بوده است . این یگانه دفتری است که در آن، دیگر نامی از یهوه نیست و گواهی مستندی است بر نخستین کشتار هولناک ایرانیان به دست یهود، یعنی بخش بنی اسرائیلیِ آن که نیاکان ما آنان را از مرگ و نابودی بی چون و چرا رهانیده و در سرزمین خود به آنان پناه و مامن و حق زندگی داده بودند، این نوشته در باره همین جنایت بی بدیل و همتا و نمک به حرامی بنی اسرائیل در دوران هخامنشیان نسبت به نجات دهندگان و میزبانان ایرانی است که امکانات خود را با آنان تقسیم کرده بودند. اما، ملت بزرگ و با گذشت ایران گناه آن جنایتکاران عفریت صفت را به گردن هموطنان یهودی امروزی خود نمی اندازد که اینان نیز ایرانی اند و از دگر سو، اگر هم از بنی اسرائیل باشند و نه از گروههای یهودی غیر بنی اسرائیلی، پاسخگوی تبهکاری نیاکان خویش در بیش از دو هزار و سیصد سال پیش نیستد، زیرا با صهیونیست های دشمنِ ایرانیان و مسلمانان نسبتی ندارند و برادران و خواهران هم میهن ما به شمار می روند.
اما، بر آنان است که دیگر از پایکوبی در جشن و شادمانی بنی اسرائیلی، تلمودی و صهیونیستیِ ریختن خون ایرانیان به دست اجداد اهریمن صفت خود دست بکشند و دولت ما که بی گمان از این موضوع خبر نداشته و این جشن را یک فریضه دینی می دانسته، هموطنان یهودی را ارشاد کند و اجازه ندهد که گروهی برای بزرگداشت اعمال عفریتی نیاکانشان بر روی گور و خون گذشتگان ما برقصند و ما را هم ریشخند کنند که هیچ حکومتی اجازه چنین کاری را در قلمرو خویش نمی دهد.
اینک اصل ماجرا:
باری، در شهر همدان، گور زن و مردی بنی اسرائیلی است به نامهای استر و مُرد خای که به نوشته جلال آل احمد در « سفر به ولایت عزرائیل » به کوشش شمس آل احمد، - ص 52 – از یک امامزاده صحیح النسب هیچ دست کمی ندارد. این دو که در « کتاب المقدس » یک دفتر در باره آنهاست نه از قدیسین هستند و نه از انبیاء ( سران قوم ) یهود. این دفتر، در اواخر عهد هخامنشی و یا پس از آن نوشته شده و این یگانه بخش « کتاب المقدس » است که نامی از یهوه خدای بنی اسرائیل در آن نیست.
شجاع الدین شفا در پژوهشهای خود در باره یهود، رخدادهای این بخش را ساختگی می داند، اما هیچ پژوهشگر ایرانی تاکنون به بررسی موضوع این دفتر که در خدمت مصالح رباخواران حاکم بر جهان، یعنی صهیونیستها و فراماسونها است نپرداخته و به ماهیت پایکوبی جنایتکاران صهیونیستی در عید پوریم که بنیادش بر موضوع این دفتر است برای مردم و بویژه ما ایرانیان روشنایی نیانداخته است.
مُردخای یهودی از سرکردگان بنی اسرائیلهایی بود که از اسارت بابل رهایی یافته و در شوش می زیستند. یهودیان بنی اسرائیلی که به دست سپاهیان ایران در دوران هخامنشی ( کورش بزرگ) از اسارت رهایی یافته بودند، به فرمان کورش اجازه یافتند که به اورشلیم بروند، اما بنابر نوشته olmstead مورخ آمریکایی، از یهودیان که ربا خواری را از بابلیان آموخته بودند، مشکل می شد انتظار داشت سرزمین حاصلخیز بابل را به خاطر تپه های بی حاصل یهودیه ترک کنند.
پس از فرمانی که کورش صادرکرد، بیشتر مردم یهود همچنان در بابل ماندند، بخشی بزرگ از اینان برای سوداگری در پشت سر ارتش ایران، به عنوان سوداگران اردو حرکت کرده و در شهرهای ایران پخش می شدند و به کار رباخواری و سوداگری مشغول بودند و پس از آن نیز، نه در اثر پیگرد، بلکه برای رباخواری و سوداگری به سرتاسر جهان پراکنده شدند. مردخای رباخوار از زمره کسانی بود که برای نفوذ در حکومت به فعالیت پرداخت و دختر عمویش را همچون نردبان نفوذ به دربار آماده کرد. نام دختر عموی مُردخای- هَدَسه- بود که دین و قومش را پنهان می کردند و به او نام ایرانی «اِستر» یعنی ستاره داده بودند. ( در ایران پنهان کردن دین و پیدایش قومی مرسوم نیست، اما یهود، این رسم را دارند و در کشورهای دیگر، تنها به خاطر هدفهایی خود را از مردم بومی جا می زنند و دین مردم بومی را هم برای مصلحت می پذیرند و به اینان به زبان عبری « آنوسی» می گویند).
بنابر نوشته ایوانف ایرانشناس شوروی، جمعیت ایران در دوران هخامنشی دو کرور یعنی یک میلیون نفر بود ( در آن روزگار جمعیت همه جهان در مقایسه با امروز بسیار اندک بود.) و یهودیان پیرو دسیسه مُردخای و استر که بیگمان تنها نبوده اند، بنابر نوشته کتاب مقدس 77 هزار و هشتصد ایرانی را کشتند یعنی از هر دوازده نفر یک تن به دست اینان کشته شده بود.)
ماجرا به روزگار اردشیر دوم هخامنشی رخ داد. در دفتر « استر» آمده است: « در ایام اخشُورُش این امور واقع شد. این همان اخشورش است که از هند تا حبش بر صد وبیست و هفت ولایت سلطنت می کرد.» اما ، ما پادشاهی به نام اخشورش نداشته ایم و پادشاه هخامنشی که زنی یهودی داشته Artarkes ، یعنی اردشیر دوم بوده است و دروغ پردازان نام موهوم اخشورش را به فارسی نوشته اند تا او را به دروغ خشایارشا جا بزنند که با نوشته عِزرا در «تواریخ ایامِ» کتاب المقدس در مغایرت نداشته باشد.
این اردشیر تا چندی به دین یهود بود و به نوشته مسعودی، یهودیان به او عنوان بهمن داده بودند که به معنی اندیشه نیک است و او را بهمن اردشیر خوانده اند. دینوری می نویسد بهمن چون زن یهودی داشت دین یهود پذیرفت و تا چندی بعد دست از آن دین برداشت و به کیش مغان بازگشت. مادر اردشیر سوم یا اردشیر پور بهمن، زن یهودی بهمن به نام استر بوده است. اردشیر دوم از پادشاهان دائم الخمر و شرابخوار هخامنشی بود که از همین ویژگی اش آدمکشان بهره گیری کردند.
خلاصه داستان بنابر نوشته « کتاب المقدس »:
اخشورش پادشاه پارس در سومین سال پادشاهی خویش جشنی بزرگ برپا کرد که صد و هشتاد روز ادامه داشت و بزرگان سرتاسر کشور در آن حضور داشتند. پس از آن نیز جشنی هفت روزه برای مردم شهر شوش – کرسی نشین – ترتیب داد. پادشاه که از باده نوشی مست بود، فرمان داد ملکه ایران – وشتی – را که زنی بسیار زیبا بود نزد وی آورند تا او زیبایی بیمانندش را به میهمانان بنمایاند، که ملکه گردن ننهاد. پادشاه نابخرد بنا بر رایزنی کسی از نزدیکان ( که باید از عوامل یهود باشد ) وشتی را از ملکه بودن خلع و پیرو توطئه مُردخای دختر عموی او را که تبار و دینش را از شاه پنهان می کرد به همسری برگزید و استر تنها پس از پنج سال به فرمان مُردخای راز خویش را بر شاه بازگشود.
اخشورش صدراعظمی داشت که نامش هامان بود و بنابر نوشته « کتاب مقدس » تنها به این دلیل که مُردخای که درباری شده بود در برابرش به پای نمی خاست، کینه او به دل گرفت. ( اما، باید راستش این باشد که هامان می خواست از توطئه مهمانان نمک به حرام پیشگیری کند.) (2) بنا بر داستان یهود، هامان از اخشورش خواست که قوم یهود را نابود کند ( که چنین دروغی در مورد هخامنشیان باور نکردنی است و در دولت هخامنشی پیروان همه ادیان و مردمان همه اقوام از آزادی و برابری برخوردار بودند). پس، استر به دستور مُردخای، یهودی بودن خود را بر شاه آشکار و هامان را هم به خانه خویش دعوت کرد و هنگامی که پادشاه را، سخت نوشانیده بود، فرمان کشتن صدراعظم ایران و دوازده پسرش را از شاه گرفت که همه آنها را بی درنگ کشتند و مُردخای یهودی را صدراعظم ایران کردند و شاه باز در حال مستی مهر خود را به این جانی داد تا هر فرمانی می خواهد در باره کشتن دشمنان بدهد و در حالی که حتی بنابر نوشته تورات، در سراسر ایران حتی خون از بینی یک یهودی نیامده و یک بنی اسرائیلی هم کشته نشده بود، شاهِ میگسار و مست در فرمانش، البته پیرو نوشته کتاب مقدس، به یهودیانی که در همه شهرها بودند اجازت داد که جمع شده و به جهت جانهای خود مقاومت نمایند و تمامی قُوّتِ قومها و ولایتها را که قصد اذیت ایشان می داشتند با اطفال و زنان ایشان هلاک سازند و بکشند و تلف نمایند و اموال ایشان را تاراج کنند.( دفتر استر ، باب هشتم ، پاراگراف 11 ) .
با آنکه نویسندگان « دفتر استر » هیچ اشاره ای به کشتن یک یهودی – میهمان ناخوانده – نکرده اند، اما ذکر کرده اند که چگونه خون آشامان به جان ایرانیان افتادند و سران کشوری و لشکری و بزرگان دینی و نیز مردم عادی را که در دسترسشان بوده اند با کودکان خردسال و زنان و کهنسالان از دم شمشیر صهیون می گذرانیده اند و سپس به جش و پایکوبی پرداخته اند.
اما، استر دوباره از شاه خواست که یهودیان، روز دیگر نیز به کشتار ادامه دهند که چنین نیز شد و بدنهای مرده صدراعظم – هامان – و نیز دوازه پسرش را بر دار کردند.
این روز شوم را یهودیان در همه دنیا و از جمله در ایران، هر سال سه روز جشن می گیرند و به مردم ایران هم جا زده اند که این روز از اعیاد دینی است و در مطالبی که در این باره صهیونیستها می نویسند، از جمله نوشته ای است از صهیونیستی به نام « همایون امیر » که هر از گاهی از رادیو اسرائیل هم زوزه هایی صهیونیستی می کشد و نوشته است: « پوریم جشن آزادی و رهایی، روز برکت، روز چیرگی سپیدی بر سیاهی، روز پیروزی نیکی بر زشتی و سرانجام روز پیوند و به هم پیوستن!! دو قوم کهنسال ایرانی و یهودی است.»
پس، بنابر این نوشته، صهیونیستها در این چیرگیِ سپیدی بر سیاهی، یهودیان را نماد سپیدی و نیکی و ایرانیان را نماد سیاهی و زشتی می دانند و پیوند و پیوستن شان با ما هم همانند « پیوند زدن » کنونی اسرائیلها و فلسطینهاست.
اما در باره هَدَسه یهودی با نامِ ساختگی و مصلحتی – آنوسی ِاستر، یادآوری این نکته ضروری است که این زن را مادر شاه در روز اسفندارمذ مسموم کرده و کشت و روز مرگ او را در ایران باستان همچون روز زن هر سال جشن می گرفتند ( جشن اسفندار مذگان ).
دیگر اینکه ایرانیان پس از نزدیک به دو هزار و چهارصد سال که از توطئه نفوذ یهود به دربار اردشیر دوم می گذرد و قتل عام و کشتار ایرانیان به دست یهود که شاید شکست ایرانیان در جنگ با اسکندر گجستگ هم ثمره همین قتل عام سران سپاه و بزرگان کشور بوده و بلاهایی دیگر، تاکنون هر سال روز سیزدهم پس از نوروز را که برابر با آن کشتار بوده، روز نحس می شمارند و به یاد آن روز که از خانه و کاشانه فراری شده بودند، سر به کوه و صحرا می گذراند، تا از نحسی نمادی آن بگریزید.
بی گمان اگر چنگیز و هلاکو و تیمور لنگ هم گورشان در ایران بود، امروز همانند استر و مُردخای گورشان زیارتگاه بود و شاید نیازِ « برخی » را هم برآورده می کردند! ؟ (3)، زیرا کم نیستند کسانی که نام این خونخوران را بر فرزندان خود می گذارند و از خون میلیونها شهید از نیاکان خود، شرم نکرده و در می گذرند.
اما در باره گور این دو یهودی بایدگفت این گورها از یادگارهای تاریخی کشور ما هستند که باید دولت و مردم همراه با دیگر آثار تاریخی از آنها نگاهداری و برای جلب گردشگر از آنها بهره برداری کنند. تنها بر پژوهشگران ما این وظیفه هست که در باره این جستار و تبهکاری قوم صهیون بررسی دقیق کنند و مردم ما را بر این نکته دلخراش و زاویه تاریک تاریخ ایران که بنی اسرائیل و نوکران بومی آنها و بویژه آنوسیها در پنهان نگاهداشتنش کوشیده اند، آگاه سازند.
------------------------------------------------------------------------------
پانوشت:
(1) از جمله در کتاب « اشعیاء نبی » در کتاب المقدس آمده است: « خداوند به مسیح خویش یعنی به کورش ..... چنین می گوید....... »
(2) ویژگیهای این مهمانان ناخوانده بر ایرانیان روشن بود. در دفتر استر کتاب مقدس ، باب پنجم آمده است: « و هامان به زوجه خود – زَرَش – و همه دوستان خویش ماجرای خود را حکایت نمود و حکیمان و زنش – زرش – او را گفتند اگر این مُردخای که پیش وی افتادی از نسل یهود باشد، بر او غالب نخواهی آمد ( گویا او هم یهودی بودن خود را پنهان می کرده است.)
(3) چنین می نماید که مُردخای و استر در مقایسه با این خونریزان، خونخوارتر و بدنام تر بوده اند، زیرا هر چند تقریباً یکصد سالی است که در ایران نامهای چنگیز و هلاکو و تیمور گاه به گاه دیده می شود، اما ، نام نحس این زن و مرد راهیچ کس بر فرزندان خود نمی گذارد.
«استر یا هدسه: لفظ اول فارسی و به معنی ستاره می باشدو لفظ دوم عبرانی و به معنی درخت وارد شده است و هر دو اسم دختر ابی جایل بود که در مملکت فارس تخمینا ۵۰۰ سال قبل از مسیح تولد یافت و چون پدرش جهان را بدرود گفت، عمو زاده اش مردخای او را تبنی کرده همی پرورد. و چون اردشیر وشتی ملکه را مطلقه نمود استر را برگزیده در جای وشتی ملکه شد و مورد عواطف ملوکانه گردید و بدان واسطه مالیات قوم یهود که در آن وقت در ایران بسیار بودند، تخفیف یافت. خلاصه استر به مرتبه ی اعلی ترقی کرده به حدی اقتدار یافت که قوم خود را از بلای قتل عام برهانید و یهود روز فوریم را به یادگاری آن خلاصی تا امروز در کمال دقت نگه می دارند و به گمان برخی شوهر استر همان زرکسیز یونانیان است و هرکس مفصل تر از این بخواهد به صحیفه ی استر رجوع کند». (هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۵۰)
این توضیحات درباره ی استر و زادگاه و سیر زندگی او، در آن قاموس، عمدتا با تورات تطبیقی ندارد و به خصوص آن جا که استر را همسر اردشیر می گوید، کاملا با متن عهد عتیق در تعارض می افتد که او را همسر و ملکه ی خشایارشا معرفی کرده است، چنان که اعلام زاده شدن استر در ایران با اطلاعات تورات تطبیق نمی کند که او را را در زمره ی اسیران اورشلیم و تحت تربیت مرد خای، یک اسیر دیگر اورشلیمی قرار داده است!
«شخصی یهودی در دارالسلطنه ی شوشن بود که به مرد خای بن یائیر ابن شمعی ابن قیس بنیامینی مسمی بود. و او از اورشلیم جلای وطن شده بود با اسیرانی که همراه یکنیای پادشاه یهودا جلای وطن شده بودند که نبوکد نصر پادشاه بابل به اسیری آورده بود و او هدسه، یعنی استر، دختر عموی خود را تربیت می نمود چون که وی را پدر و مادر نبود و آن دختر خوب صورت و نیکو منظر بود». (عهد عتیق، استر، ۱: ۵ تا ۷).
بدین ترتیب ناآگاهی مستر هاکس از ظرایف و مضامین و اطلاعات تورات شگفت آور می شود. آیا در پس این آشفتگی گفتار یک سهل انگاری قلمی و یا مقدمه چینی برای نتیجه گیری معینی خفته است؟ اینک به دنبال سبب اظهار چنین جهالت هایی نیستم و صرفا مدخل پوریم را در اسناد موجود یهودی دنبال می کنم که با وضوح تمام علاقه ی شارحان و مفسران کتاب مقدس، به پنهان نگهداشتن و سر و دم بریده کردن ماجرای پلید پوریم را، بیان می کند.
«کتاب استر. اما صحیفه استر همواره در میان یهود و مسیحیان در جزء کتب قانونیه محسوب بوده و هست. نگارنده این کتاب به یقین قطعی معلوم نیست زیرا که بعضی به عزرا و برخی به کاهنی یهویاقیم نام و جمعی به مردخای نسبت می دهند و آن چه از خود صحیفه ی استر استنباط می شود آن است که نگارنده اش مردخای بوده و نگارنده آن را در ایران تصنیف نموده مطالبی را که خود معاینه دیده می نگارد و نقشه و نمونه واضح و مبینی از وضع سلطنت و رسوم و عادات ایران تشکیل می دهد. و هم معلوم است که نگارنده عبری متعصب و غیوری بوده است. فائده مخصوص این کتاب آن است که محافظت عجیبانه و تسلط خدای تعالی را بر اغراض و هواهای نفسانی بنی نوع بشر و اجرای حکم عدل را بر گناه کاران معلوم سازد و هم این که ایشان را متنبه سازد که حضرت اش قوم عهد خود را در نظر داشته در حالت اسیری هم او است که ایشان را بر دشمنان شان مظفر و منصور می گرداند. ولی با وجود مطالب مذکوره فوق اسم خداوند به هیچ وجه در آن مذکور نیست. و باید دانست در ترجمه ی سبعینیه بعضی ملحقات بر صحیفه استر از قبیل دعای مردخای و غیره که از گفته های مورخین و در ضمن کتب جعلیه است یافت می شود». (هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۵۰)
بهانه ی نبودن نام خدا، در کتاب استر، آن گاه که آن کتاب به وضوح پلاس پوشیدن مردخای و استر و تمام قوم یهود را ذکر کرده و مضمون مفصلی از اوراد و اشعار و التجاء و استغاثه و تقاضای رحمت از یهوه در صفحات ۱۵۹ تا ۱۶۴ کتاب های قانونی ثانی آمده، از دست آویزهای بی حاصل کسانی بوده است، که باز هم به قصد اختفای آن قتل عام، می کوشند کتاب استر را ضمیمه ای تایید ناشده بر تورات بدانند. حال آن که هاکس در ابتدای نقل فوق کتاب استر را در زمره ی اسفار قانونی و تایید شده ی تورات می گوید!!! به هر حال در شرح زندگانی و کتاب استر، چنان که خواندیم، اشاره ای هم به ماجرای پوریم با اصطلاح فوریم آمده بود که شرح و تفصیل بیش تر آن را در قاموس کتاب مقدس چنین می خوانیم.
«فوریم، (قرعه ها): یکی از اعیاد یهود است که محض یادگاری خلاصی یهود به توسط مردخای و استر از هلاکت مراعات می شود و چون هامان از برای تعیین روز هلاکت ایشان قرعه می انداخت بدان لحاظ آن عید را به «فوریم» مسمی نمود. هامان در این عمل یعنی قرعه کشیدن روز به روز و ماه به ماه استمرار همی داشت تا به ماه دوازدهمین یهود که آن را ادار گویند رسید و در آن وقت مراد و مقصد خود را به پادشاه اعلام داشته امر هلاکت و کشتار ایشان در روز سیزدهم ماه نیسان که هم از ماه های یهود است برآمد. از آن موقع تا حال قوم یهود روز چهاردهمین و پانزدهمین ماه اذار را عید گیرند و به قرائت کتاب استر در کنایس و معابد خود می پردازند و چون به جایی که اسم هامان مذکور است رسند تمام جماعت به صدای بلند چنین آواز دهند «خداوند اسم او را محو فرماید» و چون روز پانزدهم به پایان آید در کمال فرح و انبساط باشند. برخی چنان گمان می کنند که عید مذکور در یوشع ۱:۵همان عید «فوریم» است». (هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۶۷۲)
همین مختصر ابتر شده، از قول هاکس، مفصل آن مطلبی است که در کتاب استر در باب ماجرای خون ریزی و قتل عام بزرگ پوریم آمده است. در این جا پوریم فقط عیدی است که در آن به قرائت کتاب استر می پردازند و شادمانی می کنند. در این جا نیز از منقولات و مفهوم روشن کتاب استر در باب وسعت آن دشمن کشی چیزی نوشته نیست و تنها به نفرت یهودیان از نام هامان اشاره می شود. به راستی که پیوسته در صورت غیر ممکن شدن اختفای کامل پوریم، کوچک کردن آن، همیشه و همه جا در عهده چنین شروحی بر کتاب استر بوده است. چنان که مباحث نو گشوده در مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران»، مسیر خلاف آن را می پیماید و نخستین گام در شناساندن حوزه و وسعت نسل کشی پوریم، ترسیم تبعات ضد تمدنی آن و وارد کردن دوباره ی آن ماجرا به حافظه ی پاک کرده شده ی تاریخ شناخته می شود.
«روز بزرگ پوریم: فرمان های مندرج در حکم پادشاه، روز سیزدهم ماه دوازدهم که ماه آذار بود، به اجرا درآمد. در این روز، به رغم آن که دشمنان یهودیان لاف نابود ساختن ایشان را می زدند، اوضاع برگشت و یهودیان دشمنان شان را نابود ساختند. در تمامی ولایات پادشاه خشایارشا، یهودیان در شهرهایی که می زیستند گرد آمدند تا با آنان که برای هلاکت شان دسیسه چیده بودند، مقابله کنند. هیچ کس برابر ایشان پایداری نورزید، چرا که بیم از یهودیان بر همه ی مردمان چیره گشته بود. صاحب منصبان عالی مقام ولایات و والیان و حاکمان و کارگزاران پادشاه، جملگی از بیم مردخای از یهودیان پشتیبانی کردند. مردخای به راستی در کاخ رجلی عالی مقام گشته و آوازه ی نام او در تمامی ولایات پیچیده بود و به زودی مردی بزرگ می شد. پس یهودیان تمامی دشمنان شان را به ضربت تیغ فرو کوفتند و آنان را قتل عام کردند و نابود ساختند و هر آن چه می خواستند با ایشان کردند. تنها در ارگ شوش پانصد تن را به هلاکت رساندند و از میان برداشتند و فرشنداطا و دلفون و اسفاتا و فوراتا و ادلیا و اریداتا و فرمشتا و اریسای و اریدای و یزاتا ده پسر هامان، پسر همداتا و آزارگر یهودیان را کشتند. اما دست به تاراج نزدند.
همان روز پادشاه را از شمار قربانیانی که در ارگ شوش گردن زده بودند، آگه ساختند. شاه ملکه استر را گفت: «یهودیان تنها در ارگ شوش پانصد تن را به همراه ده پسر هامان به هلاکت رسانده اند و از میان برداشته اند. پس در دیگر ولایات پادشاه چه کرده اند! و اینک مرا بگوی که چه می خواهی، پیشاپیش می پذیرم! مرا بگوی که افزون بر این چه آرزویی داری، آن را برآورده می سازم!» استر پاسخ گفت: «اگر اراده ی پادشاه بر این قرار گرفته، یهودیان شوش فردا نیز اجازه داشته باشند تا حکمی را که برای امروز صادر شده به کار بندند. جنازه های ده پسر هامان نیز بر دار آویخته شود!». پادشاه فرمان به انجام این کارها داد و حکم او در شوش اعلام گشت و ده پسر هامان بر دار آویخته شدند. بدین سان، یهودیان شوش در روز چهاردهم ماه آذار نیز گرد آمدند و سیصد تن را در شوش گردن زدند، اما دست به تاراج نزدند. یهودیان ولایات پادشاه نیز به نوبه ی خود، برای امنیت جان خویش گرد آمدند. آنان هفتاد و پنج هزار تن از دشمنان شان را گردن زدند و بدین سان از مخالفان خویش آسوده گشتند، اما دست به تاراج نزدند. این واقعه در سیزدهم ماه آذار روی داد. روز چهاردهم آسودند و آن روز را جشن و شادی قرار دادند. یهودیان شوش نیز که در روزهای سیزدهم و چهاردهم گرد آمده بودند، در روز پانزدهم آسودند و آن روز را روز جشن و شادی قرار دادند. بدین سبب یهودیان روستایی که در قریه های فاقد استحکامات زندگی می کنند، روز چهاردهم ماه آذار را با شادمانی و جشن و سرور و مبادله ی هدایا گرامی می دارند. حال آن که یهودیان شهر نشین، روز پانزدهم ماه آذار را روز خجسته می شمارند و در آن روز به شادی می پردازند و برای همسایگان شان هدیه می فرستند». (کتاب های از عهد عتیق، کتاب های قانونی ثانی، ص ۱۷۲)
این هم ذکر پوریم، که نحوه ی اجرای آن، در کتاب مقدس اورشلیم، با دیگر متون فرقه ای تورات، جز افزوده هایی منظوم به عنوان ادعیه ی استر و مردخای به درگاه یهوه برای نجات قوم از برنامه ی کشتار جمعی یهودیان، تفاوتی ندارد. در این جا تا حدودی، هم با گستردگی و هم اعمال خشونت و بی رحمی در اقدام پوریم آشنا می شویم، اما عجیب این که ناگهان مترجم کتاب را نسبت به این اشارات صریح در تورات، خشمگین و برافروخته می یابیم و در پاورقی همان صفحه، توضیح عجولانه و ردیه غیرتمندانه ای می خوانیم که بسیار موجب حیرت است.
«روایت این کشتارها با واقعیات تاریخی هخوانی ندارد و نباید به عنوان عاملی برای تهییج روحیه ی انتقام جویی یا صحه گذاری بر آن تلقی شود. گزافه گویی درباره ی وقایع و ذکر ارقامی که به صورتی بی پایه و اساس مبالغه آمیزند و آب و تاب دادن به روایت، مبین نیت مولف است: او مقدم بر هر چیز می خواسته مضمونی را که به کرات در کتاب مقدس تکرار شده و آن برگشتن اوضاع به سود ستم دیدگان است، بیان دارد و این کار را طبق طرز فکر قدیم، با روایت جنگ های اسرائیل که مبتنی بر قانون قصاص به مثل بوده، به انجام رسانده است». (کتاب های از عهد عتیق، کتاب های قانونی ثانی، ص ۱۷۲)
ناچار در برابر این پاورقی جز ابراز شگفتی عکس العمل دیگری مناسب نیست. چه باید گفت درباره ی این حاشیه نویس که خود را کاسه ی داغ تر از آش معرفی می کند و چنان می شناساند که از زبان او تغییر برنامه ی کشتار یهودیان، به اجرای پوریم و قتل عام بومیان ایران کهن را، «برگشتن اوضاع به سود ستم دیدگان» می خوانیم و با کوششی مواجهیم که حتی اعتراف توراتی را نیز حاصل خیال پردازی می داند!!! آیا صدای خطر را در بیخ گوش های مان و در همه جا نمی شنوید؟!!!
«پس هامان را بر داری که برای مردخای مهیا کرده بود مصلوب کردند و غضب پادشاه فرو نشست. در این موقع ده نفر پسران هامان در ولایات به حکومت اشتغال داشته اند برای جلوگیری از اغتشاش و شورش و ناامنی به امر شاه آن ها را نیز جلب و اعدام می نمایند و در ظرف دو روز هشتصد نفر دیگر نیز در پایتخت دستگیر و معدوم گردیده از شورش و انقلاب جلوگیری به عمل می آید. سپس پادشاه مردخای را به صدارت انتخاب کرده و دیگر واقعه ای رخ نمی دهد. به طوری که در تاریخ به وضوح وارد است و در سطور بالا که نقل از متن کتاب استر است خوانندگان گرامی ملاحظه فرمودند هامان اصولا ایرانی نبوده بل که از اعراب عمالقه بوده که مقهور ایرانیان شده بودند و اقدام به کودتا بر علیه خشایارشاه نمود که خوش بختانه به وسیله ی مردخای مطلب کشف و خطر مرتفع می گردد.... هامان سعی می کرده اطراف شاه را از وجود خیر خواهان خالی کند و جز دستیاران و موافقین و دوستان خودش کسی مصدر کار عمده نباشد چنان که ده نفر پسران خود را والی و استان دار ایالات مهم کرده بود. پس از شکست آن خیال خام و کودتای نافرجام هامان موضوع قتل و غارت یهودیان را پیش می کشد که وسیله ای برای جلب توجه مردم گردد و توجه به مسائل مورد نظر او و پشت پرده نکنند که مردم سرگرم شده ملتفت نشوند در مملکت چه می گذرد تا کار از کار بگذرد. پس از ختم این وقایع مردخای ناسخی بر حکم هامان برای رفع قتل عام یهودیان به تمام ایران ارسال می دارد... این بود شرح مختصری از کشته شدن هامان که گاهی با عدم توجه به حقیقت موضوع و مراجعه به تاریخ از بعضی از مردم به نحوی شرح خلاف واقع و تحریک آمیز دیده و شنیده می شد. ولی خوش بختانه این افترا هم مثل سایر تهمت ها از رونق افتاده و دیگر کسی به آن توسل نمی جوید... منت خدای را که در پرتو نور مشعل فروزان پهلوی مردم طبعا بیدار و هوشیار و با سواد شده و این قبیل مسائل و مباحث از بین رفته و دیگر کسی گوش به دهان و حرف این و آن ندارد. در همین موضوع خدمت را خیانت و مظلومیت را ظلم می خواندند و این ها هم نتیجه ی بی خبری و بی اطلاعی مردم از حقایق تاریخ و تحقیق از منبع موثق بود. در خصوص این واقعه هر چه در هر کجا کسی بخواند اقتباس از همین کتاب استر است که در این جا به کرات عین ترجمه جملات آن ذکر شده و اصل آن به زبان عبری است. منتهی بعضی از اشخاص قسمتی از آن را به طور ناقص نقل می کرده اند و به نقل تمام حکایت چنان که واقع شده و مرقوم و مسطور است نپرداخته و از این راه احیانا تولید سوء تفاهم و نقار و کدورت می کردند. آری یهودی شاه دوست و وطن پرست است خصوصا یهودی ایرانی که علائق دینی و مذهبی هم در ایران دارد و دو هزار و هفتصد سال در ایران ریشه دوانیده و با هموطنان دیگر خود همنژاد و در قوانین مذهبی با آن ها بیش از سایر تمام مذاهب نزدیک و شبیه است. من امیدوارم نقل این حقایق حسن اثر بخشیده و ما دو برادر مسلمان و یهودی را آن چنان که شایسته مقام برادری است به هم نزدیک و متحد و از نتیجه آن برخوردار نماید». (عبدالله امین زاده ناسی، صبح امید، ص ۱۵۸ تا ۱۶۱)
کتاب «صبح امید» عبدالله ناسی یک روایت خام و بی بزک از مسائل یهود ایران و حاوی نکاتی بس صریح و آموزنده از حضور قوم یهود در ایران، از ۲۷ قرن پیش است، که به زمان خود قطعات بس گران قدری از آن را به این وبلاگ منتقل خواهم کرد. اما ملاحظه کنید که ذره ای تفاوت میان بیان عبدالله ناسی درباره ی پوریم، که کتاب اش را در سال ۱۳۵۱ منتشر کرده و پاورقی پیروز سیار، که «کتاب های قانونی ثانی» را در سال ۱۳۸۰ بیرون داده ، وجود ندارد. در هر دوی آن ها بیم از احتمال حساب کشی در باب پوریم موج می زند و بدین ترتیب آگاه می شویم که اسناد تشریحی پوریم، در کتاب های رسمی موجود، یا به کلی منکر آن رخ داد است، یا پوریم را در اندازه ی دعوایی خانگی کوچک می کند و یا می کوشد که فصل استر تورات را شوخی یک خاخام نه چندان مومن یهود و به کلی بی صاحب معرفی کند. اما کسی جواب نمی دهد که چرا تمام فرقه های یهودی این شوخی را چنان جدی می گیرند و همه ساله جشن آن را چنان برگزار می کنند که بزرگ ترین روز شادمانی یهود خوانده شده است.
تورات در کتاب استر2 می گوید : خشایار شاه پادشاه پارس در آخرین روز جشن 180 روزه که از باده نوشی سرمست بود ، دستور داد ملکه وشتی زیباییش را به مقامات و مهمانانش نشان دهد . ملکه امتناع ورزید و پادشاه بسیار خشمناک شد.
در شوش یک یهودی به نام مردخای پسر یائیز زندگی می کرد ، او دختر عموی زیبایی داشت بنام هدسه دختر ابیحایل که به او استر هم می گفتند . زمانی که قرار شد از تمام بلاد دختران زیباروی به حرمسرای پادشاه آورده شوند استر نیز همراه دختران زیبای بیشمار دیگری به حرمسرای قصر شوش آورده شد . به توصیه مردخای استر به هیچ کس نگفته بود که یهودی است . استر بیش از دختران دیگر مورد توجه و علاقه پادشاه قرار گرفت بطوری که پادشاه تاج بر سر استر گذاشت و او را به جای وشتی ملکه ساخت . اما استر مثل زمان کودکی دستورات مردخای را اطاعت می کرد. »
تا اینجای داستان به چند نکته باید توجه کرد :
1. امتناع وشتی از نمایاندن خود ، می فهماند که زن ایرانی راضی نیست ملعبه دیگران قرار گیرد . در ضمیر زن ایرانی حجب ، حیا و عفت از روزگاران دور وجود داشته است .
2. زیبایی استر نیز قابل ملاحظه است چیزی که در طول تاریخ ، یهود از آن بهره برده و امروز نیز یکی از ابزارهای مهم جاسوسی و نفوذ به دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی حکومتها و سازمانهای دولتی و بین المللی ، استفاده یهود از زنانش می باشد . انان برای به انحراف کشیدن نسل ها هم از حربه ی نمایش زنان بهره برده و می برند .
3. واضح است پیمانی که او بعنوان ملکه با پادشاه می بندد بر اساس پنهان کاری است ، او تصمیم به شتر دزدی دارد لکن در ابتدا تخم مرغ دزدی را به اجرا می گذارد . به یهودیانی که برای مقاصدی شوم دین ، عقیده و باور خود را پنهان می کنند و از اسم و رسم مقصد بهره می برند آنوسی می گویند . و استر یک آنوسی است . ظاهرا ملکه ی پادشاه است . رسما تورات می گوید : او فرمانبر مردخای یهودی است
« مرد خای نیز از طرف پادشاه به مقام مهمی در دربار منصوب می شود . با توصیه مردخای ، استر علیه هامان « وزیرالوزرا » دسیسه کرده و شاه هامان را اعدام و املاک او را به استر می بخشد . بعد از ان پادشاه انگشتر خود را به مردخای داد .
پادشاه به ملکه استر و مردخای گفت : شما می توانید حکمی مطابق میل خود بنام پادشاه برای یهودیان صادر کنید و آن را با انگشتر پادشاه مهر کنید . »
26 قرن از ماجرای استر ، مردخای و هامان می گذرد متاسفانه تاریخ شناسان ایران بیشتر به زرق و برق پادشاهان و افتخارات جعلی زمامداران پرداخته اند . و سلسله های پادشاهی را برایمان آرایشگری کرده اند .
جوان ایرانی از ماجرای دردناک نخبه کشی و ایرانی کشی که در کتاب استر آمده ، خبر ندارد . استر و مردخای توطئه گر را نمی شناسد . هامان « وزیرالوزرا » که مورد خشم یهود قرار گرفته است را نمی شناسد . او نمی داند که هامان در هنر دست میکل آنژ بر سقف نمازخانه سیس تین واتیکان چهره معصومی دارد که به صلیب کشیده شده است .
آیا میکل آنژ دانسته یا ندانسته نمی خواهد رنج و مصیبت مسیح بدست یهودیان را در صورت هامان بنمایاند ؟
آنانی که دم از ایرانیت ، قومیت و نژاد می زنند از چه طریقی هامان سوزان3 را که در بسیاری از نقاط جهان برگزار می شود ، به گوش جوان ایرانی رسانده اند ؟
« مردخای فرمانی بنام پادشاه نوشت و آن را به همه جا فرستاد . فرمانی که به یهودیان اجازه می داد متحد شوند و بد خواهان خود را از هر قومی که باشند ، بکشند و دارایی شان را به غنیمت بگیرند . تورات می گوید در سراسر مملکت همه از یهودیان می ترسیدند تمام حاکمان و استان داران ، مقامات مملکتی و درباریان از ترس مردخای ، به یهودیان کمک می کردند . و به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آنها را از دم شمشیر گذرانده ، کشتند. »
تورات توضیح نمی دهد که چرا همه ی مردم ایران از یهود می ترسیدند چگونه می شود در یک مملکت غیر یهودی همه ی قدرت در انحصار یک یهودی قرار گیرد و همه ی مقامات از او بترسند . آنچه که تورات و یهودیان بر آن تاکید دارند ، این است که آنان در ماجرای پوریم که پانزده ملت ایران را نابود کرده اند و هزاران نفر از هنرمندان ، اندیشمندان و مردم عادی را کشته اند ، پیش دستی و قتل عام پیش گیرانه بوده است .
از یهودیان و حامیانشان می پرسیم ، به چه دلیل مردم سراسر شرق میانه نسبت به این قوم نفرت و در دل کینه داشته اند ؟ آیا سبب دشمنی همیشگی آدمی با یهودیان را نمی توان در رفتار حریصانه و توطئه گرانه این قوم با دیگران دانست ؟
« تورات می گوید در آن روز آمار کشته شدگان به عرض پادشاه رسید . او ملکه استر را خواست و گفت : یهودیان تنها در پایتخت پانصد نفر را که ده پسر هامان نیز جزو آنها بودند ، کشته اند . پس در سایر شهر های مملکت چه کرده اند ؟ روز بعد باز یهودیان پایتخت جمع شدند و سیصد نفر دیگر را کشتند ، بقیه یهودیان در سایر استان ها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را کشتند و از شر آنها رهایی یافتند . »
از ابتدا تا انتهای کتاب استر هیچ کلمه ای که نشان دهد خون از بینی حتی یک یهودی ریخته شده است ، وجود ندارد . به هیچ آزار عملی ای از سوی ایرانیان نسبت به یهود اشاره نشده است . با این وجود آنان قصاص قبل از جنایت را چگونه توجیه می کنند ؟
عید بنی اسرائیلی پوریم و سیزده بدر ایرانیان
«یهود»، هم نام قوم است و هم نام دین، مثلاً ممکن است که کسی مذهب یهود نداشته باشد، اما از نگاه پیدایش قومی یهودی به شمار آید، چنانکه کارل مارکس – تئوری پردازِ سوسیالیسم علمی – با آنکه پدر و مادرش به مذهب انجیلی دین مسیح در آمده و شهروند آلمانی بودند، یهودی بود و خودش می گفت: «یهودی هستم اما یهودا صفت نیستم».
اما، در برخی از کشورها و از جمله در ایران، اگر یک یهودی به دلخواه و یا مصلحتی مسلمان شود که به اینان به زبان عبری « آنوسی» می گویند، دیگر از قوم یهود و سامی به شمار نیامده و در همان آن، خود بخود می شود از تبار مردم بومی آن کشور و در ایران می شود یکی از افراد قوم « آریا ».
تبارِ پیدایش یهودیان یکی نبوده از چهار گروه هستند:
1- سِفار دیم : سامیهای شرقی ( بنی اسرائیلی ) که پیدایش آنان از عربستان است و خویشاوندان عربها.
2- اَشکِنازی: اروپائیهای « ترک تبار» ( در روزگارانی دور، که برای پذیرفتن دین یهود، هنوز همانند اسلام و مسیحیت تبلیغ می شد، طوایفی از « ترکان » و از جمله خزرها یهودی شده بودند. اینان که جای زندگانی شان به سرزمینهای روسها و اوکراینیها و در نتیجه به اروپا هم نزدیک بود، با اروپاییان آمیخته و دارای قیافه های اروپایی شدند. گروهی از آنان نیز چون سلجوقیان، اندکی پیش از آمدنشان به ایران مسلمان شده بودند و نامهای میکائیل و اسرائیل و جز اینها نیز از نامهای نیاکانشان بوده است. اکنون نیز در میان یهودیان اسرائیل افرادی را با نامهای «ترکی» می شناسیم. چون «باراک» که به ترکمنی یعنی مرغ توفان، « دایان» یعنی پایدار و « ایلان» یعنی مار و یا نامی منسوب به واژه ترکیِ ایل و غیره).
3- فلاش: که آنها هم خود را کنعانی معرفی می کنند و خاستگاهشان همان زادگاه آنان، یعنی همچون سفار دیم ها در جنوب غربی شبه جزیره عربستان و نیز در آن سوی دریای میان عربستان و آفریقا – در حبشه ( اتیوپی ) – است و چنانکه در بالا گفتیم تبارشان با عربها بسیار به هم نزدیک است.
4- پس از پیدایش مسیحیت و بویژه ظهور اسلام که تبلیغ برای یهودی شدن قطع شد - زیرا منطق دینهای پس از یهود بُرّاتر بود - تئوری پردازانشان راه زیرکانه ای برای گسترش نفوس و نفوذ قوم و دین خود یافتند و آن یهودی بودن از راه مادر است. زنان یهودی می توانند از میان مردانی غیریهودی همسر برگزینند و فرزندان این زنان برای یهودیان یهودی به شمار می آیند. مثلاً یهودی چینی، ژاپنی، سرخ پوست و یا مغول و غیره و غیره که اینان و نیز یهودیان « ترک تبار» را نمی توان بنی اسرائیلی نامید، اما در تبلیغات و آموزشهایشان اینها را هم به بنی اسرائیل می چسبانند.
کتابهای دینی اینان همان « عهد عتیق » است و تلمود؛ که این آخری را یهودیان حبشه که صد سال پیش «کشف » گردیدند، هنوز نمی شناختند.
« کتاب المقدس » شامل دو کتاب عهد عتیق و عهد جدید است که یهودیان تنها کتاب نخست را قبول دارند و دومی شامل چهار انجیل است که مسیحیان از میان انجیلهای گوناگون، تنها مجاز به خواندن این چهار انجیل هستند و البته عهد عتیق را هم می خوانند.
عهد عتیق از سده هشتم تا سده های 3 تا 2 پیش از میلاد نگارش یافته، دارای سی و دو دفتر است که به زبانهای یهودی باستان و آرامی نگاشته شده است. موضوعات دفترهای عهد عتیق گوناگون است، از روایتهای عمومی باستانی سامیان گرفته تا دستورات «حقوقی» و از جمله ده فرمان و همچنین مطالبی عاشقانه و « آنچنانی » که اگر از روی آن فیلمی بسازند، حتی در کشورهای اروپایی هم باید در آغاز نمایش آن اعلام کنند که « تماشای این فیلم برای جوانان کمتر از شانزده ساله توصیه نمی شود» ! و نیز جستارهای تحریف شده تاریخی و جز اینها. پنج دفتر « اَسفارِ» آغازینش را از موسی ( ع) می دانند و نویسندگان و ویراستاران دفترهای دیگر مردمانی گوناگون و از سده هایی گوناگون اند و می توان گفت که بسیاری از آنها شناخته شده اند و چیزی به نام وحی در این قسمت کتاب نیست.
اَسفار پنجگانه موسوم به « تورات» همانا سفر خروج ، سِفرِ لاویان، سفر اعداد، و سفر تثنیه هستند که شالوده آنها در سده های 8 تا 7 پیش از میلاد ریخته شده و دفتر قوانین ثانویه، در 622 پیش از میلاد به هنگام اصلاحات یَسَع از انبیاء یهود پرداخته شده است. ویراستاری نهایی و به ترتیب در آوردن آن از سده پنجم پیش از میلاد و وابسته به کوشش عِزرا، اصلاحگرِ دینی- سیاسی است که دفتری هم بنام خود او در « عهد عتیق» موجود است. هنگامی که ایرانیان قوم یهود را از اسارت بابل وارهانیدند، یهودیان به خدای « یهوه » اعتقاد داشتند، اما پندار معنویت اهورامزدا در دین ایرانیان که او را فرمانروای یگانه و یکتای جهان می دانستند، به یهود مدد کرد که توحید را با روشنی بیشتری بیان کنند.
در « عهد عتیق »، یهوه دو سه جا از کورش دوم هخامشی ( کورش بزرگ ) همچون «مسیح» یاد می کند (1) که از نوشته های واپسین سده های نگارش کتاب در عهد هخامنشیان است. این را نیز باید به دیده داشته باشیم که مولانا ابوالکلام آزاد وزیر فرهنگ فقید هند، در پی پژوهشهایی کورش بزرگ را همان ذوالقرنینِ مذکور در کلام الله مجید آورده است و گویا علامه فقید طباطبایی هم بر همین عقیده بوده است.
یهوه – خدای بنی اسرائیل – به اهورامزدای پیروانِ یسنا و یا پروردگار ما مسلمانان شباهتی ندارد و چنانکه در بخشهای گوناگون عهد عتیق آمده است با یکی از انبیاء یهود به نام یعقوب کشتی می گیرد و پیروز نمی شود. یک بار یهوه از اینکه گروهی از فرزندان نوح می خواهند برج معروف بابل را بسازند ناراحت می شود که مبادا اینان به آسمان برسند و به دستگاه او تجاوز کنند. پس، اقدامی سخت می کند و زبانهای مردمان را گوناگون می سازند تا هیچگاه نتوانند با یکدیگر علیه یهوه متحد شوند. با زنان و دختران معاشقه می کند و حسادت می ورزد، کارد در دست می گیرد و آشپزی می کند و دستوراتی در باره پخت و پز می دهد و خرافاتی دیگر که نویسندگان عهد عتیق آورده اند و می توان آنها را در این کتاب خواند.
در بخشهای پایانی کتاب که به روزگار هخامنشی نوشته شده، دفتری است به نام « اِستِر» که در پارسی باستان به معنی « ستاره » بوده است . این یگانه دفتری است که در آن، دیگر نامی از یهوه نیست و گواهی مستندی است بر نخستین کشتار هولناک ایرانیان به دست یهود، یعنی بخش بنی اسرائیلیِ آن که نیاکان ما آنان را از مرگ و نابودی بی چون و چرا رهانیده و در سرزمین خود به آنان پناه و مامن و حق زندگی داده بودند، این نوشته در باره همین جنایت بی بدیل و همتا و نمک به حرامی بنی اسرائیل در دوران هخامنشیان نسبت به نجات دهندگان و میزبانان ایرانی است که امکانات خود را با آنان تقسیم کرده بودند. اما، ملت بزرگ و با گذشت ایران گناه آن جنایتکاران عفریت صفت را به گردن هموطنان یهودی امروزی خود نمی اندازد که اینان نیز ایرانی اند و از دگر سو، اگر هم از بنی اسرائیل باشند و نه از گروههای یهودی غیر بنی اسرائیلی، پاسخگوی تبهکاری نیاکان خویش در بیش از دو هزار و سیصد سال پیش نیستد، زیرا با صهیونیست های دشمنِ ایرانیان و مسلمانان نسبتی ندارند و برادران و خواهران هم میهن ما به شمار می روند.
اما، بر آنان است که دیگر از پایکوبی در جشن و شادمانی بنی اسرائیلی، تلمودی و صهیونیستیِ ریختن خون ایرانیان به دست اجداد اهریمن صفت خود دست بکشند و دولت ما که بی گمان از این موضوع خبر نداشته و این جشن را یک فریضه دینی می دانسته، هموطنان یهودی را ارشاد کند و اجازه ندهد که گروهی برای بزرگداشت اعمال عفریتی نیاکانشان بر روی گور و خون گذشتگان ما برقصند و ما را هم ریشخند کنند که هیچ حکومتی اجازه چنین کاری را در قلمرو خویش نمی دهد.
اینک اصل ماجرا:
باری، در شهر همدان، گور زن و مردی بنی اسرائیلی است به نامهای استر و مُرد خای که به نوشته جلال آل احمد در « سفر به ولایت عزرائیل » به کوشش شمس آل احمد، - ص 52 – از یک امامزاده صحیح النسب هیچ دست کمی ندارد. این دو که در « کتاب المقدس » یک دفتر در باره آنهاست نه از قدیسین هستند و نه از انبیاء ( سران قوم ) یهود. این دفتر، در اواخر عهد هخامنشی و یا پس از آن نوشته شده و این یگانه بخش « کتاب المقدس » است که نامی از یهوه خدای بنی اسرائیل در آن نیست.
شجاع الدین شفا در پژوهشهای خود در باره یهود، رخدادهای این بخش را ساختگی می داند، اما هیچ پژوهشگر ایرانی تاکنون به بررسی موضوع این دفتر که در خدمت مصالح رباخواران حاکم بر جهان، یعنی صهیونیستها و فراماسونها است نپرداخته و به ماهیت پایکوبی جنایتکاران صهیونیستی در عید پوریم که بنیادش بر موضوع این دفتر است برای مردم و بویژه ما ایرانیان روشنایی نیانداخته است.
مُردخای یهودی از سرکردگان بنی اسرائیلهایی بود که از اسارت بابل رهایی یافته و در شوش می زیستند. یهودیان بنی اسرائیلی که به دست سپاهیان ایران در دوران هخامنشی ( کورش بزرگ) از اسارت رهایی یافته بودند، به فرمان کورش اجازه یافتند که به اورشلیم بروند، اما بنابر نوشته olmstead مورخ آمریکایی، از یهودیان که ربا خواری را از بابلیان آموخته بودند، مشکل می شد انتظار داشت سرزمین حاصلخیز بابل را به خاطر تپه های بی حاصل یهودیه ترک کنند.
پس از فرمانی که کورش صادرکرد، بیشتر مردم یهود همچنان در بابل ماندند، بخشی بزرگ از اینان برای سوداگری در پشت سر ارتش ایران، به عنوان سوداگران اردو حرکت کرده و در شهرهای ایران پخش می شدند و به کار رباخواری و سوداگری مشغول بودند و پس از آن نیز، نه در اثر پیگرد، بلکه برای رباخواری و سوداگری به سرتاسر جهان پراکنده شدند. مردخای رباخوار از زمره کسانی بود که برای نفوذ در حکومت به فعالیت پرداخت و دختر عمویش را همچون نردبان نفوذ به دربار آماده کرد. نام دختر عموی مُردخای- هَدَسه- بود که دین و قومش را پنهان می کردند و به او نام ایرانی «اِستر» یعنی ستاره داده بودند. ( در ایران پنهان کردن دین و پیدایش قومی مرسوم نیست، اما یهود، این رسم را دارند و در کشورهای دیگر، تنها به خاطر هدفهایی خود را از مردم بومی جا می زنند و دین مردم بومی را هم برای مصلحت می پذیرند و به اینان به زبان عبری « آنوسی» می گویند).
بنابر نوشته ایوانف ایرانشناس شوروی، جمعیت ایران در دوران هخامنشی دو کرور یعنی یک میلیون نفر بود ( در آن روزگار جمعیت همه جهان در مقایسه با امروز بسیار اندک بود.) و یهودیان پیرو دسیسه مُردخای و استر که بیگمان تنها نبوده اند، بنابر نوشته کتاب مقدس 77 هزار و هشتصد ایرانی را کشتند یعنی از هر دوازده نفر یک تن به دست اینان کشته شده بود.)
ماجرا به روزگار اردشیر دوم هخامنشی رخ داد. در دفتر « استر» آمده است: « در ایام اخشُورُش این امور واقع شد. این همان اخشورش است که از هند تا حبش بر صد وبیست و هفت ولایت سلطنت می کرد.» اما ، ما پادشاهی به نام اخشورش نداشته ایم و پادشاه هخامنشی که زنی یهودی داشته Artarkes ، یعنی اردشیر دوم بوده است و دروغ پردازان نام موهوم اخشورش را به فارسی نوشته اند تا او را به دروغ خشایارشا جا بزنند که با نوشته عِزرا در «تواریخ ایامِ» کتاب المقدس در مغایرت نداشته باشد.
این اردشیر تا چندی به دین یهود بود و به نوشته مسعودی، یهودیان به او عنوان بهمن داده بودند که به معنی اندیشه نیک است و او را بهمن اردشیر خوانده اند. دینوری می نویسد بهمن چون زن یهودی داشت دین یهود پذیرفت و تا چندی بعد دست از آن دین برداشت و به کیش مغان بازگشت. مادر اردشیر سوم یا اردشیر پور بهمن، زن یهودی بهمن به نام استر بوده است. اردشیر دوم از پادشاهان دائم الخمر و شرابخوار هخامنشی بود که از همین ویژگی اش آدمکشان بهره گیری کردند.
خلاصه داستان بنابر نوشته « کتاب المقدس »:
اخشورش پادشاه پارس در سومین سال پادشاهی خویش جشنی بزرگ برپا کرد که صد و هشتاد روز ادامه داشت و بزرگان سرتاسر کشور در آن حضور داشتند. پس از آن نیز جشنی هفت روزه برای مردم شهر شوش – کرسی نشین – ترتیب داد. پادشاه که از باده نوشی مست بود، فرمان داد ملکه ایران – وشتی – را که زنی بسیار زیبا بود نزد وی آورند تا او زیبایی بیمانندش را به میهمانان بنمایاند، که ملکه گردن ننهاد. پادشاه نابخرد بنا بر رایزنی کسی از نزدیکان ( که باید از عوامل یهود باشد ) وشتی را از ملکه بودن خلع و پیرو توطئه مُردخای دختر عموی او را که تبار و دینش را از شاه پنهان می کرد به همسری برگزید و استر تنها پس از پنج سال به فرمان مُردخای راز خویش را بر شاه بازگشود.
اخشورش صدراعظمی داشت که نامش هامان بود و بنابر نوشته « کتاب مقدس » تنها به این دلیل که مُردخای که درباری شده بود در برابرش به پای نمی خاست، کینه او به دل گرفت. ( اما، باید راستش این باشد که هامان می خواست از توطئه مهمانان نمک به حرام پیشگیری کند.) (2) بنا بر داستان یهود، هامان از اخشورش خواست که قوم یهود را نابود کند ( که چنین دروغی در مورد هخامنشیان باور نکردنی است و در دولت هخامنشی پیروان همه ادیان و مردمان همه اقوام از آزادی و برابری برخوردار بودند). پس، استر به دستور مُردخای، یهودی بودن خود را بر شاه آشکار و هامان را هم به خانه خویش دعوت کرد و هنگامی که پادشاه را، سخت نوشانیده بود، فرمان کشتن صدراعظم ایران و دوازده پسرش را از شاه گرفت که همه آنها را بی درنگ کشتند و مُردخای یهودی را صدراعظم ایران کردند و شاه باز در حال مستی مهر خود را به این جانی داد تا هر فرمانی می خواهد در باره کشتن دشمنان بدهد و در حالی که حتی بنابر نوشته تورات، در سراسر ایران حتی خون از بینی یک یهودی نیامده و یک بنی اسرائیلی هم کشته نشده بود، شاهِ میگسار و مست در فرمانش، البته پیرو نوشته کتاب مقدس، به یهودیانی که در همه شهرها بودند اجازت داد که جمع شده و به جهت جانهای خود مقاومت نمایند و تمامی قُوّتِ قومها و ولایتها را که قصد اذیت ایشان می داشتند با اطفال و زنان ایشان هلاک سازند و بکشند و تلف نمایند و اموال ایشان را تاراج کنند.( دفتر استر ، باب هشتم ، پاراگراف 11 ) .
با آنکه نویسندگان « دفتر استر » هیچ اشاره ای به کشتن یک یهودی – میهمان ناخوانده – نکرده اند، اما ذکر کرده اند که چگونه خون آشامان به جان ایرانیان افتادند و سران کشوری و لشکری و بزرگان دینی و نیز مردم عادی را که در دسترسشان بوده اند با کودکان خردسال و زنان و کهنسالان از دم شمشیر صهیون می گذرانیده اند و سپس به جش و پایکوبی پرداخته اند.
اما، استر دوباره از شاه خواست که یهودیان، روز دیگر نیز به کشتار ادامه دهند که چنین نیز شد و بدنهای مرده صدراعظم – هامان – و نیز دوازه پسرش را بر دار کردند.
این روز شوم را یهودیان در همه دنیا و از جمله در ایران، هر سال سه روز جشن می گیرند و به مردم ایران هم جا زده اند که این روز از اعیاد دینی است و در مطالبی که در این باره صهیونیستها می نویسند، از جمله نوشته ای است از صهیونیستی به نام « همایون امیر » که هر از گاهی از رادیو اسرائیل هم زوزه هایی صهیونیستی می کشد و نوشته است: « پوریم جشن آزادی و رهایی، روز برکت، روز چیرگی سپیدی بر سیاهی، روز پیروزی نیکی بر زشتی و سرانجام روز پیوند و به هم پیوستن!! دو قوم کهنسال ایرانی و یهودی است.»
پس، بنابر این نوشته، صهیونیستها در این چیرگیِ سپیدی بر سیاهی، یهودیان را نماد سپیدی و نیکی و ایرانیان را نماد سیاهی و زشتی می دانند و پیوند و پیوستن شان با ما هم همانند « پیوند زدن » کنونی اسرائیلها و فلسطینهاست.
اما در باره هَدَسه یهودی با نامِ ساختگی و مصلحتی – آنوسی ِاستر، یادآوری این نکته ضروری است که این زن را مادر شاه در روز اسفندارمذ مسموم کرده و کشت و روز مرگ او را در ایران باستان همچون روز زن هر سال جشن می گرفتند ( جشن اسفندار مذگان ).
دیگر اینکه ایرانیان پس از نزدیک به دو هزار و چهارصد سال که از توطئه نفوذ یهود به دربار اردشیر دوم می گذرد و قتل عام و کشتار ایرانیان به دست یهود که شاید شکست ایرانیان در جنگ با اسکندر گجستگ هم ثمره همین قتل عام سران سپاه و بزرگان کشور بوده و بلاهایی دیگر، تاکنون هر سال روز سیزدهم پس از نوروز را که برابر با آن کشتار بوده، روز نحس می شمارند و به یاد آن روز که از خانه و کاشانه فراری شده بودند، سر به کوه و صحرا می گذراند، تا از نحسی نمادی آن بگریزید.
بی گمان اگر چنگیز و هلاکو و تیمور لنگ هم گورشان در ایران بود، امروز همانند استر و مُردخای گورشان زیارتگاه بود و شاید نیازِ « برخی » را هم برآورده می کردند! ؟ (3)، زیرا کم نیستند کسانی که نام این خونخوران را بر فرزندان خود می گذارند و از خون میلیونها شهید از نیاکان خود، شرم نکرده و در می گذرند.
اما در باره گور این دو یهودی بایدگفت این گورها از یادگارهای تاریخی کشور ما هستند که باید دولت و مردم همراه با دیگر آثار تاریخی از آنها نگاهداری و برای جلب گردشگر از آنها بهره برداری کنند. تنها بر پژوهشگران ما این وظیفه هست که در باره این جستار و تبهکاری قوم صهیون بررسی دقیق کنند و مردم ما را بر این نکته دلخراش و زاویه تاریک تاریخ ایران که بنی اسرائیل و نوکران بومی آنها و بویژه آنوسیها در پنهان نگاهداشتنش کوشیده اند، آگاه سازند.
------------------------------------------------------------------------------
پانوشت:
(1) از جمله در کتاب « اشعیاء نبی » در کتاب المقدس آمده است: « خداوند به مسیح خویش یعنی به کورش ..... چنین می گوید....... »
(2) ویژگیهای این مهمانان ناخوانده بر ایرانیان روشن بود. در دفتر استر کتاب مقدس ، باب پنجم آمده است: « و هامان به زوجه خود – زَرَش – و همه دوستان خویش ماجرای خود را حکایت نمود و حکیمان و زنش – زرش – او را گفتند اگر این مُردخای که پیش وی افتادی از نسل یهود باشد، بر او غالب نخواهی آمد ( گویا او هم یهودی بودن خود را پنهان می کرده است.)
(3) چنین می نماید که مُردخای و استر در مقایسه با این خونریزان، خونخوارتر و بدنام تر بوده اند، زیرا هر چند تقریباً یکصد سالی است که در ایران نامهای چنگیز و هلاکو و تیمور گاه به گاه دیده می شود، اما ، نام نحس این زن و مرد راهیچ کس بر فرزندان خود نمی گذارد.