Parsi Coders
شعر - نسخه قابل چاپ

+- Parsi Coders (http://parsicoders.com)
+-- انجمن: Other sections (http://parsicoders.com/forumdisplay.php?fid=71)
+--- انجمن: Entertaining and informative content (http://parsicoders.com/forumdisplay.php?fid=102)
+--- موضوع: شعر (/showthread.php?tid=705)

صفحات 1 2 3 4 5 6


RE: شعر - Amin_Mansouri - 05-27-2012

خیلی سخته اون لحظه ای که یکی به اشتباه بزرگی که در قبال تو کرده اعتراف می کنه
اشتباهی به بزرگی تباه شدن زندگیت
و تو فقط بغض می کنی
و این سوال رو لبات یخ می زنه
چرا؟!؟!
: بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را به حراج گذاشته ام!
بی انصاف چانه نزن... حسرت هایم به قیمت عمرم تمام شده
به حرمت نان و نمکی که با هم خوردیم
نان را تو ببر که راهت بلند است و طاقتت کوتاه
نمک را بگذار برای من که می خواهم این زخم همیشه تازه بماند!
تو میخواستی بشی سنگ صبورم ، تو شدی سنگ و من هنوز صبورم
دلم نگرفته از اینکه رفته ای دلگیرم از همه دوست داشتنهایی که گفتی ولی نداشتی


RE: شعر - Ghoghnus - 05-27-2012


در وصل هم زعشق تو ای گل در آتشم
عاشــق نمی شوی کـه ببینی چــه می کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمــی رود
بیــچاره مــن ، کــه ساخــته از آب و آتــشم
دیشب سرم به بالــش ناز وصـال و باز
صبح است وسیل اشک به خون شسته بالشم
پروانه را شکایتی ازجـور شمـع نیست
عمری است درهوای تو می سوزم و خوشم
خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهــد شــو ای شــرار محــبت کــه بیغــشم
بـــاور مکن که طـعنه طــوفان روزگار
جــز در هــوای زلــف تــو دارد مشــوشــم
سـروی شدم به دولت آزادگی کــه سر
بــا کـس فــرو نیــاورد ایـن طــبع سـرکشم
دارم چو شمـع، سرّ غمش بر سر زبان
لب می گزد چو غــنچه خـندان کـه خامــشم
هر شب چـو ماهـتاب به بالین من بتاب
ای آفــــتاب دلــکش و مــــاه پــــریوشــم
گـر زیر پیرهن شــده، پنهان کـنم تو را
ســـحر پـــری دمــیده بــه پیــراهن کـــشم
لب بر لـبم بنه به نــوازش دمی چـو نی
تــا بشــنوی نــــوای غــزل های دلکشـــم
ساز صبا به نــاله شــبی گفت شهریــار
این کار توست من همه جور تـــو می کشم
شهریار



RE: شعر - Amin_Mansouri - 07-22-2012

درگیر رویای توام، منو دوباره خواب کن
دنیا اگه تنهام گذاشت، تو منو انتخاب کن
دلت از آرزوی من، انگار بی خبر نبود
حتی تو تصمیمای من،چشمات بی اثر نبود
خواستم بهت چیزی نگم، تا با چشام خواهش کنم
درارو بستم روت، تا احساس آرامش کنم
باور نمی کنم ولی، انگار غرور من شکست
اگه دلت میخواد بری، اصرار من بی فایدست
هر کاری می کنه دلم، تا بغضمو پنهون کنه
چی میتونه فکر تو رو، از سر من بیرون کنه
یا داغ رو دلم بزار، یا که از عشقت کم نکن
تمام تو سهم منه، به کم قانعم نکن

خواستم بهت چیزی نگم، تا با چشام خواهش کنم

درارو بستم روت، تا احساس آرامش کنم

باور نمی کنم ولی، انگار غرور من شکست

اگه دلت میخواد بری، اصرار من بی فایدست


RE: شعر - Amin_Mansouri - 07-22-2012

سراغی از ما نگیری نپرسی که چه حالیم
عیبی نداره می‌دونم باعث این جداییم
رفتم شاید که رفتنم فکرتو کمتر بکنه
نبودنم کنار تو حالتو بهتر بکنه
لج کردم با خودم آخه حست به من حالی نبود
احساس من فرق داشت با تو، دوست داشتن خالی نبود
بازم دلم گرفته تو این نم‌نم بارون
چشام خیره به نور چراغ تو خیابون
خاطرات گذشته منو می‌کشه آروم
چه حالی دارم امشب به یاد تو زیر بارون
بازم دلم گرفته تو این نم‌نم بارون
چشام خیره به نور چراغ تو خیابون
خاطرات گذشته منو می‌کشه آسون
چه حالی داریم امشب به یاد تو من و بارون
باختن تو این بازی واسم از قبل مسلم شده بود
سخت شده بود تحملش، عشقت به من کم شده بود
رفتم ولی قلبم هنوز هواتو داره شب و روز
من هنوزم عاشقتم، به دل می‌گم بساز بسوز


RE: شعر - Amin_Mansouri - 07-25-2012

همه دردای این دنیا / رو دوش من تلنباره
همش توو دست این و اون / میشم بازیچه یکباره
دیگه ترسی ندارم من / از این شکست پی در پی
فقط میخوام بدونم این / جدایی بینمون تا کی
چرا واسه خلاص از من / همش بهونه میسازی؟
اگه حسی بهم داری/ چرا فاصله میندازی؟
اگه میلی نداری تا / توو دنیای تو پیدا شم
تو لب تر کن ببین میرم / با اینکه از توو میپاشم
به سختی عاشقم کردی / دلم پیش دلت گیره
منم میشم مثل خودت / بی تو غصه م نمیگیره
دیگه ترسی ندارم من / از این بودن از این رفتن
میخوای بری ، برو ولی / یه روز میفتی یاد من


RE: شعر - alakimalaki - 08-31-2012

بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
***
در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
***
يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشاي نگاهت
***
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
***
يادم آيد : تو به من گفتي :
از اين عشق حذر كن!
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب ، آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است!
تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
***
با تو گفتم :‌
"حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پيش تو؟‌
هرگز نتوانم!
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"
باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!
***
اشكي ازشاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت!
اشك در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد،
يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم
نگسستم ، نرميدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم
نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم!
بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!
*****






RE: شعر - Amin_Mansouri - 09-03-2012

نشسته ام….
_ کجا؟
…کنار همان چاهی که تو برایم کندی….
عمق نامردی ات را اندازه می گیرم


RE: شعر - Amin_Mansouri - 09-03-2012

جلو کوه داد بزنی‌ محبت بر میگرد محبت!
تو از سنگم کمتری؟؟


RE: شعر - Ghoghnus - 09-03-2012

مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش@

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش@

بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش@

ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال@

مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش@

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار@

کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش@

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست@

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش@

با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام@

هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش@

نازها زان نرگس مستانه‌اش باید کشید@

این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش@

ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند@

دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش@

کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود@

عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش@


RE: شعر - Amin_Mansouri - 09-05-2012

واسه اون گریه نکن اون دیگه مال تو نیست تو داری تموم میشی توی این چشمای خیس

چه روزایی که به پاش موندی چشم به راه اون

قلبتو شکستو رفت دلت موند بی همزبون

چه روزایی که دلت جلو چشماش می شکست گم شدی تو وعده هاش خیلی حرفا زد و رفت

دلمو می سوزونی قلبو آتیش می زنی بی وفاییشو دیدی دل ازش نمی کنی

بی قراری میکنی گریه زاری میکنی

ببین اشکاتو چطور داری جاری میکنی

اشک چشماتو نریز واسه اون دل نسوزون

اون دیگه رفتنیه قدر اشکاتو بدون

حالا فهمیدی چرا دلت عاشق شدو مرد؟

غصه ی اونو نخور اون که غصتو نخورد

برو عاشق شو ولی بدون این حق تو نیست

که بیای مثل یه مرد بری با چشمای خیس!

دلمو می سوزونی قلبو آتیش میزنی

بی وفاییشو دیدی دل ازش نمی کنی

بی قراری میکنی گریه زاری میکنی

ببین اشکاتو چطور داری جاری میکنی