شعر - نسخه قابل چاپ +- Parsi Coders (http://parsicoders.com) +-- انجمن: Other sections (http://parsicoders.com/forumdisplay.php?fid=71) +--- انجمن: Entertaining and informative content (http://parsicoders.com/forumdisplay.php?fid=102) +--- موضوع: شعر (/showthread.php?tid=705) |
RE: شعر - Amin_Mansouri - 04-02-2012 چه رسم جالبی است، محبتت را میگذارند پای احتیاجت، صداقتت را میگذارند پای سادگیت، سکوتت را میگذارند پای نفهمیت، نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت، ... ... و وفاداریت را پای بی کسیت، و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تن هایی و بیکس و محتاج....!!! RE: شعر - Amin_Mansouri - 04-12-2012 با اینکه میدونم دلت با من یکی نیست ... با اینکه میبینیم به رفتن مبتلایی ... چشمامو میبندم که میمونی کنارم با اینکه میدونم کنار من نیستی ... چشمامو میبندم که رویاتو ببینم چشمامو میبینم تو رو به یاد بیارم جرفهای من رویاییه میدونم امامن از تمام تو همین رویا رو دارم ... از تو نمیبرنجم تو حق نداری نمونی ... شاید تو هم مجبور باشی با اینکه میدونم به احساسی که دارم نزدیک تر میشی باور کن ثانیه ها دست خودم نیست من پشت تو به یه بن بست میرسم حس میکنم این لحظه 100 بار دیدم که من رو به روی چشم تو از بین میرم ... RE: شعر - thania - 04-12-2012 خداوند روز اول آفتاب را آفرید روز دوم دریا را آفرید روز سوم صدا را روز چهارم رنگ را روز پمجم حیوانات را روز ششم انسان را روز هفتم خدا اند یشید دیگرچه را نیافرید ه است و خدا تو را برای من آفرید....... RE: شعر - Amin_Mansouri - 04-12-2012 تمام شب را برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم. پس ازیک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تورا از بین گلهایی که در تنهاییم رویید, جدا کردم. وتو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی: دلم حیران وسرگردان چشمانی است رویائی.. ومن برای دیدن زیبای آن چشم , تورادردشتی از تنهایی وحسرت رها کردم. همین بود آخرین حرفت....؟ ومن بعد از عبور تلخ وغمگینت ... حریم چشمهایم رابرروی اشکی از جنس غروب ساکن ونارنجی خورشید وا کردم. نمیدانم چرا رفتی؟ نمیدانم چرا؟ شاید خطا کردم.. وتو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی , نمیدانم کجا,تاکی , برای چه؟ وبعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت , وبعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد. وگنجشکی که هرروز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت, تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد.. وبعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود, وبعد از رفتنت انگار کسی حس کرد , که من بی تو تمام هستی ام را از دست خواهم داد. کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد ,وبعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد. کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد, ومن با آنکه میدانم هرگز یادمن را با عبور خود نخواهی کرد, هنوز آشفته چشمان زیبای توام... ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد, وبعد از این همه طوفان ووهم وپرسش وتردید, کسی از پشت قاب پنجرا آرام وزیبا گفت: توهم در پاسخ این بی وفایی ها بگو,در راه عشق وانتخاب آن خطا کردم. ومن در حالتی مابین اشک وحسرت وتردید کنار انتظاری که بدون پاسخ و دست من واوج پاییزی ترین ویرانی یک دل میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر نمیدانم چرا؟ شاید به رسم عادت وپروانگی مان بازبرای شادی وخوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم..... RE: شعر - bahar20 - 04-15-2012 گفتمش: دل میخری؟! پرسید چند؟! گفتمش: دل مال تو، تنها بخند. خنده کرد و دل ز دستانم ربود، تا به خود باز آمدم او رفته بود، دل ز دستش روی خاک افتاده بود، جای پایش روی دل جا مانده بود... RE: شعر - Amin_Mansouri - 04-15-2012 زیباست ولی عزیزم من مشکلی ندارم :heart: برادران مخالفن و امکان داره فرومو .... RE: شعر - moslemwildfire - 04-15-2012 آخه برادرا بيكارن 24 ساعته بيان تو پستاي مارو چك كنن؟بابا من كه هيچ اثري نزاشتم ازش فق ژط شعرو نوشتم سعي ميكنم جلو عشقمو بگيرم ولي قول نميدم سعي ميكنم RE: شعر - Amin_Mansouri - 04-15-2012 ویرایش کنید چک نمیکنن خودشون اتوماتیک سیستمشون سرچ میکنه ایشون هم کاملا در رده خط خرده قرار دارند متاسفانه بهمون گیر میدند. بدرود RE: شعر - Amin_Mansouri - 05-26-2012 .... يك... دو.... سه.... چندين و چند ...هر چقدر مي شمارم خوابم نمي برد من اين ستاره هاي خيالي را كه از سقف اتاقم تا بينهايت خاطرات تو جاري است .... يادش بخير وقتي بودي نيازي به شمردن ستاره ها نبود اصلا يادم نيست ستاره اي بود يا نبود هر چه بود شيرين بود حتي بي خوابي بدون شمردن ستاره ها RE: شعر - Ghoghnus - 05-27-2012 شد ز غمت خانه سودا دلم در طلبت رفت به هر جا دلم در طلب زهره رخ ماه رو می نگرد جانب بالا دلم فرش غمش گشتم و آخر ز بخت رفت بر این سقف مصفا دلم آه که امروز دلم را چه شد دوش چه گفته است کسی با دلم از طلب گوهر دریای عشق موج زند موج چو دریا دلم روز شد و چادر شب می درد در پی آن عیش و تماشا دلم از دل تو در دل من نکتههاست وه چه ره است از دل تو تا دلم گر نکنی بر دل من رحمتی وای دلم وای دلم وا دلم ای تبریز از هوس شمس دین چند رود سوی ثریا دلم |