اهداف دشمن از مطرح کردن کوروش در ایران وبه نوعی ملی گرایی - نسخه قابل چاپ +- Parsi Coders (http://parsicoders.com) +-- انجمن: Other sections (http://parsicoders.com/forumdisplay.php?fid=71) +--- انجمن: Pars Civilization (http://parsicoders.com/forumdisplay.php?fid=99) +--- موضوع: اهداف دشمن از مطرح کردن کوروش در ایران وبه نوعی ملی گرایی (/showthread.php?tid=1242) |
اهداف دشمن از مطرح کردن کوروش در ایران وبه نوعی ملی گرایی - Amin_Mansouri - 11-17-2011 درود متاسفانه بعضی ها کوروش رو یک دشمن یا یک یهودی مینامند یا نسبت به ایشون بد هستند و یا به وی اهانت میکنند و نمیدونند کوروش بزرگ کی بود متاسفانه بخاطر اطلاعات کمشون در این زمینه هست. من این مطالب رو از سایت پاسخ گو جمع اوری کرد تا جواب یک سری افراد رو بدم و با کمک خداوند تونسته باشم کمکی به پاسخ گویی بهتر کرده باشم : اهداف دشمن از مطرح کردن کوروش در ایران وبه نوعی ملی گرایی در شهرستان ها با مسائلی همچون غیرت ملی واصل ونصب و...درباره پادشاه ایران به اسم کوروش کبیر قصد جدایی جوانان از دین مبین اسلام را دارند ودراین زمینه به اهداف مهمی می رسند خواهشمنداست چندین مقاله کامل در مورد زندگی کوروش -برخورد وی با یهودیان-هدف احتمالی اسرائیل در صورت دخالت دراین قضیه- وضعیت آیین زرتشت و مجوسی ها ومقایسه با دین اسلام -ارتباط کوروش با قرآن - برخی اهداف مرتبط را ارسال تا بتوانیم از طریق توزیع در بین نمازگزاران مساجد وجوانان متدین در مواقع لزوم از اهداف اسلام در مقابل توطئه های بیگانگان دفاع کنیم. پاسخ: پرسش 1: اهداف دشمن از مطرح کردن کوروش در ايران وبه نوعي ملي گرايي شرح : در شهرستان ها با مسائلي همچون غيرت ملي واصل ونصب و...درباره پادشاه ايران به اسم کوروش کبير قصد جدايي جوانان از دين مبين اسلام را دارند ودراين زمينه به اهداف مهمي مي رسند .چندين مقاله کامل در مورد زندگي کوروش را ارسال كنيد تا بتوانيم از طريق توزيع در بين نمازگزاران مساجد وجوانان متدين در مواقع لزوم از اهداف اسلام در مقابل توطئه هاي بيگانگان دفاع کنيم. پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛ آناني که به بيان شخصيت کوروش مي پردازند دو دستهاند: برخي به اين جهت به اين امر مي پردازند که يکي از شخصيت هاي ملي خود را معرفي نمايند. اين امر پسنديده است، زيرا اين مساله خود نوع بازخواني و بازشناسي هويت ملي و فرهنگي است. دسته دوم کساني هستند که جهت تقابل اسلام و ايران به معرفي شخصيت کوروش مي پردازند. اينان سعي ميکنند چنين وا نمود نمايند : اسلام به اهميت دادن به مليت وعرق ملي مخالف است، غافل از اين که بين آموزههاي اسلام واهتمام به عرق ملي تنافي نيست. آنچه که اسلام با آن مخالف است ،تبعيض نژادي و قومي است. از سوي ديگر اينان با طرح شخصيت کوروش در صدد اثبات برخورد تمدن اسلام و ايران هستند. تصور ميکنند که اسلام تمدن اين کشور را از بين برده است، مثلا اسلام تمدنهايي را که کوروش در ايران ايجاد کرد، با آن مقابله نمود ، وحال اينکه اسلام نه تنها با تمدن ايران برخورد نکرد، بلکه موجب شکوفايي تمدن اين کشور شد . به تمدن ايران سمت و سو داد. امروزه در جهان تمدن ايران را به عنوان تمدن اسلامي ميشناسند که نشان از ميزان تاثيرگذاري تمدن اسلامي بر تمدن ايران دارد. البته تمدن ايران نيز به تمدن اسلام خدمت کرد . در حقيقت تمدن ايران پل ارتباط گسترش تمدن اسلام در جهان گرديد. بر اين اساس هم اسلام براي ايران خدمت کرد و هم ايران براي اسلام، از اين رو استاد شهيد مطهري کتاب گرانسنگ خدمات متقابل اسلام و ايران را سامان داد تا اثبات کند بين ايرانيت و اسلاميت نه تنها تضاد نيست، بلکه اين دو به يکديگر خدمت کردهاند. در باره زندگينامه کورش به سايت زير مراجعه نماييد. درضمن در باره زندگي کورش مقالات وسايت هاي زيادي وجود دارد، که مي توانيد به آن ها مراجعه فر ماييد . http://www.aftab.ir/articles/applied_sciences/geograohy_history/c12c1194... پرسش 2: چندين مقاله کامل در موردبرخورد کوروش با يهوديان ارسال نماييد. پاسخ: در اين باره برخوردكورش با يهودين به سايت زير مراجعه فر ماييد. پرسش 3: مقاله کامل در مورد -هدف احتمالي اسرائيل در صورت دخالت در برخورد کروش با يهوديان ارسال نماييد. پاسخ: درباره عكس العمل احتمالي اسراييل درباره برخورد كورش با يهوديان مطلبي نيافتيم . ما هم نمي دانيم كه اسراييل دراين خصوص چه سياست وعكس العمل داشته وخواهد داشت . پرسش 4: مقاله کامل در مورد وضعيت آيين زرتشت و مجوسي ها و مقايسه با دين اسلام بفرستيد. پاسخ: در باره مقايسه دين زرتشت واسلام به اين سايت مراجعه نماييد . در ضمن توجه داشته باشيد، اين سايت در چند قسمت به اين موضوع پر داخته است: پرسش 5: مقاله کامل در مورد ارتباط کوروش با قرآن بفرستيد. پاسخ: درباره رابطه کورش با قرآن مي طلبد که بحث ذوالقرنين را مطرح نماييم، زيرا برخي بر اين باورند که ذوالقرنين که در قرآن آمده است ، کورش مي باشد. جهت توضيح بيش تربيان مي داريم: در اينكه ذو القرنين كه در قرآن مجيد آمده از نظر تاريخى چه كسى بوده است، و بر كدام يك از مردان معروف تاريخ منطبق مىشود؟ در ميان مفسران گفتگو بسيار است، نظرات مختلفى در اين زمينه ابراز شده كه مهم ترين آن ها سه نظريه زير است. اول: بعضى معتقدند او كسى جز" اسكندر مقدونى" نيست، بعضى او را به نام اسكندر ذو القرنين مىخوانند، و معتقدند كه او بعد از مرگ پدرش بر كشورهاى روم و مغرب و مصر تسلط يافت، و شهر اسكندريه را بنا نمود، سپس شام و بيت المقدس را در زير سيطره خود گرفت، از آن جا به ارمنستان رفت، عراق و ايران را فتح كرد، سپس قصد" هند" و" چين" نمود و از آن جا به خراسان بازگشت. شهرهاى فراوانى بنا نهاد، و به عراق آمد و بعد از آن در شهر" زور" بيمار شد و از دنيا رفت، به گفته بعضى بيش از 36 سال عمر نكرد، جسد او را به اسكندريه بردند و در آن جا دفن نمودند. (1) دوم: جمعى از مورخين معتقدند ذو القرنين يكى از پادشاهان" يمن" بوده (پادشاهان يمن بنام" تبع" خوانده مىشدند كه جمع آن" تبابعه" است. از جمله" اصمعى" در تاريخ عرب قبل از اسلام، و" ابن هشام" در تاريخ معروف خود به نام" سيره" و" ابو ريحان بيرونى" در" الآثار الباقيه" را مىتوان نام برد كه از اين نظريه دفاع كردهاند. حتى در اشعار" حميرىها" (كه از اقوام يمن بودند) و بعضى از شعراى جاهليت اشعارى ديده مىشود كه در آن ها افتخار به وجود" ذو القرنين" كردهاند (2). طبق اين نظريه ، سدى را كه ذو القرنين ساخته همان سد معروف" مارب" است. سومين نظريه كه ضمنا جديدترين آن ها محسوب مىشود همانست كه دانشمند معروف اسلامى" ابو الكلام آزاد" كه روزى وزير فرهنگ كشور هند بود، در كتاب محققانهاى كه در اين زمينه نگاشته است آمده (3)طبق اين نظريه ذو القرنين همان" كورش كبير" پادشاه هخامنشى است. از آن جا كه نظريه اول و دوم تقريبا هيچ مدرك قابل ملاحظه تاريخى ندارد و از آن گذشته، نه اسكندر مقدونى داراى صفاتى است كه قرآن براى ذو القرنين شمرده و نه هيچ يك از پادشاهان يمن.به علاوه" اسكندر مقدونى" سد معروفى نساخته، اما" سد مارب" در" يمن" سدى است كه با هيچ يك از صفاتى كه قرآن براى سد ذو القرنين ذكر كرده است تطبيق نمىكند، زيرا سد ذو القرنين طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود، براى جلوگيرى از هجوم اقوام وحشى بوده، در حالى كه سد مارب از مصالح معمولى، و به منظور جمعآورى آب و جلوگيرى از طغيان سيلاب ها ساخته شده بود، كه شرح آن را قرآن در سوره" سبا" بيان كرده است. به همين دليل بحث را بيش تر روى نظريه سوم متمركز مىكنيم، در اين جالازم مىدانيم به چند امر دقيقا توجه شود: ا: نخستين مطلبى كه در اين جا جلب توجه مىكند اين است كه" ذو القرنين" (صاحب دو قرن) چرا به اين نام ناميده شده است؟ بعضى معتقدند اين نامگذارى به خاطر آن است كه او به شرق و غرب عالم رسيد كه عرب از آن تعبير به قرنى الشمس (دو شاخ آفتاب) مىكند. بعضى ديگر معتقدند كه اين نام به خاطر اين بود كه دو قرن زندگى يا حكومت كرد، در اينكه مقدار قرن چه اندازه است، نيز نظرات متفاوتى دارند. بعضى مىگويند در دو طرف سر او برآمدگى مخصوصى بود و به خاطر آن به ذو القرنين معروف شد. بعضى بر اين عقيدهاند كه تاج مخصوص او داراى دو شاخك بود.و عقائد ديگرى كه نقل همه آن ها به طول مىانجامد، چنان كه خواهيم ديد مبتكر نظريه سوم يعنى" ابو الكلام آزاد" از اين لقب، استفاده فراوانى براى اثبات نظريه خود كرده است. ب: از قرآن مجيد به خوبى استفاده مىشود كه ذو القرنين داراى صفات ممتازى بود: - خداوند اسباب پيروزي ها را در اختيار او قرار داد. - او سه لشگركشى مهم داشت: نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقهاى كه در آن جا يك تنگه كوهستانى وجود داشته، در هر يك از اين سفرها با اقوامى برخورد كرد كه شرح صفات آن ها در تفسير آيات گذشت. - او مرد مؤمن و موحد و مهربانى بود، از طريق عدل و داد منحرف نمىشد، به همين جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او يار نيكوكاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، به مال و ثروت دنيا علاقهاى نداشت.او هم به خدا ايمان داشت و هم به روز رستاخيز. او سازنده يكى از مهم ترين و نيرومندترين سدها است، سدى كه در آن به جاى آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح ديگر در ساختمان آن نيز به كار رفته باشد ،تحت الشعاع اين فلزات بود) . هدف او از ساختن اين سد كمك به گروهى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم ياجوج و ماجوج بوده است.او كسى بوده كه قبل از نزول قرآن نامش در ميان جمعى از مردم شهرت داشت، قريش يا يهود از پيغمبر در باره او سؤال كردند، چنان كه قرآن مىگويد يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ:" از تو در باره ذو القرنين سؤال مىكنند. اما از قرآن چيزى كه صريحا دلالت كند او پيامبر بوده استفاده نمىشود، هر چند تعبيراتى در قرآن هست كه اشعار به اين معنى دارد. در بسيارى از روايات اسلامى كه از پيامبر و ائمه اهل بيت نقل شده مىخوانيم:" پيامبر نبود بلكه بنده صالحى بود" (4) ج: اساس قول سوم (ذو القرنين كورش كبير بوده ) به طور بسيار فشرده بر دو اصل استوار است: نخست اينكه: سؤال كنندگان در باره اين مطلب از پيامبر اسلام طبق رواياتى كه در شان نزول آيات نازل شده است يهود بودهاند، و يا قريش به تحريك يهود، بنا بر اين بايد ريشه اين مطلب را در كتب يهود پيدا كرد. از ميان كتب معروف يهود به كتاب دانيال فصل هشتم بازمىگرديم، در آن جا مىخوانيم: در سال سلطنت" بل شصر" به من كه دانيالم رؤيايى مرئى شد، بعد از رؤيايى كه اولا به من مرئى شده بود، و در رؤيا ديدم، و هنگام ديدنم چنينشد كه من در قصر" شوشان" كه در كشور" عيلام" است بودم و در خواب ديدم كه در نزد نهر" اولاى" هستم و چشمان خود را برداشته نگريستم و اينكه قوچى در برابر نهر بايستاد و صاحب دو شاخ بود، و شاخ هايش بلند ... و آن قوچ را به سمت" مغربى" و" شمالى" و" جنوبى" شاخ زنان ديدم، و هيچ حيوانى در مقابلش مقاومت نتوانست كرد، و از اينكه احدى نبود كه از دستش رهايى بدهد. موافق رأى خود عمل مىنمود و بزرگ مىشد ..." (5) پس از آن در همين كتاب از" دانيال" چنين نقل شده:" جبرئيل بر او آشكار گشت و خوابش را چنين تعبير نمود:قوچ صاحب دو شاخ كه ديدى ملوك مدائن و فارس است (يا ملوك ماد و فارس است. يهود از بشارت رؤياى دانيال چنين دريافتند كه دوران اسارت آن ها با قيام يكى از پادشاهان ماد و فارس، و پيروز شدنش بر شاهان بابل، پايان مىگيرد، و از چنگال بابليان آزاد خواهند شد. چيزى نگذشت كه" كورش" در صحنه حكومت ايران ظاهر شد . كشور ماد و فارس را يكى ساخت، سلطنتى بزرگ از آن دو پديد آورد، همان گونه كه رؤياى دانيال گفته بود كه آن قوچ شاخ هايش را به غرب و شرق و جنوب مىزند، كورش نيز در هر سه جهت فتوحات بزرگى انجام داد. يهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطين به آن ها داد. جالب اينكه در تورات در كتاب" اشعيا" فصل 44 شماره: 28 چنين مىخوانيم:" آن گاه در خصوص كورش مىفرمايد كه شبان من اوست، و تمامى مشيتم را به اتمام رسانده به" اورشليم خواهد گفت كه بنا كرده خواهى شد اين جمله نيز قابل توجه است كه در بعضى از تعبيرات تورات، از كورشتعبير به عقاب مشرق، و مرد تدبير كه از مكان دور خوانده خواهد شد آمده است (كتاب اشعيا فصل 46 شماره: 11). دوم: اينكه در قرن نوزدهم ميلادى در نزديكى استخر در كنار نهر" مرغاب" مجسمهاى از كورش كشف شد كه تقريبا به قامت يك انسان است، كورش را در صورتى نشان مىدهد كه دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، تاجى به سر دارد كه دو شاخ همانند شاخهاى قوچ در آن ديده مىشود. اين مجسمه كه نمونه بسيار پر ارزشى از فن حجارى قديم است ، چنان جلب توجه دانشمندان را نمود كه گروهى از دانشمندان آلمانى فقط براى تماشاى آن به ايران سفر كردند. از تطبيق مندرجات تورات با مشخصات اين مجسمه اين احتمال در نظر اين دانشمند كاملا قوت گرفت كه ناميدن" كورش" به" ذو القرنين" (صاحب دو شاخ) از چه ريشهاى مايه مىگرفت، و همچنين چرا مجسمه سنگى كورش داراى بال هايى همچون بال عقاب است، و به اين ترتيب بر گروهى از دانشمندان مسلم شد كه شخصيت تاريخى ذو القرنين از اين طريق كاملا آشكار شده است. آنچه اين نظريه را تاييد مىكند اوصاف اخلاقى است كه در تاريخ براى كورش نوشتهاند. هردوت مورخ يونانى مىنويسد:" كورش" فرمان داد تا سپاهيانش جز به روى جنگجويان شمشير نكشند، هر سرباز دشمن كه نيزه خود را خم كند او را نكشند، لشگر كورش فرمان او را اطاعت كردند ،طورى كه توده ملت، مصائب جنگ را احساس نكردند. " هردوت" در باره او مىنويسد: كورش پادشاهى كريم و سخى و بسيار ملايم و مهربان بود، مانند ديگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت بلكه نسبت به كرم و عطا حريص بود، ستمزدگان را از عدل و داد برخوردار مىساخت و هر چه را متضمن خير بيش تر بود دوست مىداشت. مورخ ديگر" ذىنوفن" مىنويسد: كورش پادشاه عاقل و مهربان بود.بزرگى ملوك با فضائل حكما در او جمع بود، همتى فائق، وجودى غالب داشت، شعارش خدمت انسانيت و خوى او بذل عدالت بود، تواضع و سماحت در وجود او جاى كبر و عجب را گرفته بود. جالب اينكه اين مورخان كه كورش را چنين توصيف كردهاند از تاريخنويسان بيگانه بودند نه از قوم يا ابناي وطن او، بلكه اهل يونان بودند . مىدانيم مردم يونان به نظر دوستى به كورش نگاه نمىكردند، زيرا با فتح" ليديا" به دست كورش شكست بزرگى براى ملت يونان فراهم گشت. طرفداران اين عقيده مىگويند اوصاف مذكور در قرآن مجيد در باره ذو القرنين با اوصاف كورش تطبيق مىكند. از همه گذشته كورش سفرهايى به شرق غرب و شمال انجام داد كه در تاريخ زندگانيش به طور مشروح آمده است، با سفرهاى سهگانهاى كه در قرآن ذكر شده قابل انطباق مىباشد: نخستين لشگر كشى كورش به كشور" ليديا" كه در قسمت شمال آسياى صغير قرار داشت صورت گرفت، اين كشور نسبت به مركز حكومت كورش جنبه غربى داشت. هر گاه نقشه ساحل غربى آسياى صغير را جلو روى خود بگذاريم خواهيم ديد كه قسمت اعظم ساحل در خليجكهاى كوچك غرق مىشود، مخصوصا در نزديكى" ازمير" كه خليج صورت چشمهاى به خود مىگيرد. قرآن مىگويد ذو القرنين در سفر غربيش احساس كرد خورشيد در چشمه گلالودى فرو مىرود. اين صحنه همان صحنهاى بود كه كورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب در نظر بيننده) در خليجكهاى ساحلى مشاهده كرد. لشگركشى دوم كورش به جانب شرق بود، چنان كه" هردوت" مىگويد:اين هجوم شرقى كوروشى بعد از فتح" ليديا" صورت گرفت، مخصوصا طغيان بعضى از قبائل وحشى بيابانى كورش را به اين حمله واداشت. تعبير قرآن" حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً" اشاره به سفر كورش به منتهاى شرق است كه مشاهده كرد خورشيد بر قومى طلوع مىكند كه در برابر تابش آن سايبانى ندارند اشاره به اينكه آن قوم بيابانگرد و صحرانورد بودند. كورش لشگر كشى سومى داشت كه به سوى شمال، به طرف كوههاى قفقاز بود، تا به تنگه ميان دو كوه رسيد، و براى جلوگيرى از هجوم اقوام وحشى با درخواست مردمى كه در آن جا بودند، در برابر تنگه سد محكمى بنا كرد. اين تنگه در عصر حاضر تنگه" داريال" ناميده مىشود كه در نقشههاى موجود ميان" ولادى كيوكز" و" تفليس" نشان داده مىشود، در همان جا كه تا كنون ديوار آهنى موجود است، اين ديوار همان سدى است كه كورش بنا نموده زيرا اوصافى كه قرآن در باره سد ذو القرنين بيان كرده كاملا بر آن تطبيق مي كند.(6) درست است كه در اين نظريه نيز نقطههاى ابهامى وجود دارد، ولى فعلا مىتوان از آن به عنوان بهترين نظريه در باره تطبيق ذو القرنين بر رجال معروف تاريخى نام برد.(7) پي نوشت ها: 1.تفسير فخر رازى، ذيل آيات مورد بحث و كامل ابن اثير ،ج 1 ،ص 287، بعضى معتقدند نخستين كسى كه اين نظريه را ابراز كرده ،شيخ ابو على سينا در كتاب الشفاء بوده است. 2 .الميزان ،ج 13 ،ص 414. 3.اين كتاب به فارسى ترجمه شده و به نام" ذو القرنين يا كورش كبير" انتشار يافته، بسيارى از مفسران و مورخان معاصر، اين نظريه را با لحن موافق در كتاب هاى خود مشروحا آوردهاند. 4. به تفسير نور الثقلين ،جلد سوم ،صفحات 294 و 295 مراجعه شود. 5.كتاب دانيال ،فصل هشتم ،جملههاى 1- 4. 6.براى توضيح بيش تر به كتاب" ذو القرنين يا كورش كبير" و همچنين" فرهنگ قصص قرآن" مراجعه شود. 7.بر گفته از تفسير نمونه، ج12، ص: 543 و 550. RE: اهداف دشمن از مطرح کردن کوروش در ایران وبه نوعی ملی گرایی - Amin_Mansouri - 11-17-2011 دربارة ذی القرنین که داستان و کارهای او در قرآن آمده، چه احتمالاتی داده شده، او چه کسی است و کدامیک به واقعیّت نزدیکتر است؟ صحبت دربارة ذی القرنین و داستان و کارهای او و اختلافاتی که در این خصوص وجود دارد، فراوان و در اندازة یک کتاب می باشد، امّا فشرده، آنچه را که در لابلای کتابها و تفاسیر سورة کهف به دست می آید، این است: 1ـ خداوند او را مُلک بخشید و اسباب فرمانروایی را برای وی آماده کرد. 2ـ اعمال بزرگی در جنگل های عظیم انجام داد که شامل این امور می باشد: 1) از بلادخود به سوی غرب متوجّه گردید و در آنجا خورشید را یافته که گویی در چشمه ای فرو می رود. 2) هم چنان پیش رفت تا به سرزمینی رسید که آباد نبود و در آن قبایل بدی سکونت داشته اند. 3) به جایگاهی رسید که در آن، تنگنای کوهی وجود داشته و از پشت کوه، یأجوج و مأجوج ساکن بودند که بر اهالی این سرزمین، می تاختندو به غارت می پرداختند. 4ـ ذی القرنین در تنگنای کوه برای حفظ مردم از غارت یأجوج و مأجوج، سدّی بنیان نهاده این سدّ تنها از سنگ و آجر ساخته نشد، بلکه در آن آهن و مس نیز به کار رفت، به گونه ای که غارتگران از دسترد به آن عاجز آمدند. 5ـ به خدا و آخرت ایمان داشت. 6ـ دادگر بود و نسبت به رعیّت عطوفت داشت، و هنگام کشور گشایی وغلبه، قتل و کینه ورزی را اجازه نمی داد. 7ـ به مال و ثروت آزمند نبود، زیرا هنگامی که برای پی افکندن سدّ مردم خواستند به گرد آوری مال بپردازند، از قبول آن امتناع کرد و گفت: مرا به قوّت بازو یاری دهید و آنچه را که خدا به من ارزانی داشته،مرا از اموال شما بی نیاز می کند. وی پیغمبر نبود ولی بندة شایستة خدا بود و قوم خود را به خداپرستی و تقوا امر می کرد. او را ضربتی بر یک سوی سرش زدند. مدّتی پنهان شد و سپس بازگشت. ضربتی دیگر بر طرف دیگر سرش زدند، از این رو او را ذی القرنین خواندند. شهر اسکندریّه را بنا نمود. مرحوم علامة طباطبائی در تفسیر المیزان،مراد از ذی القرنین را به احتمال قوی و با شواهدی که وجود دارد، کوروش،یکی از ملوک هخامنشی در فارس می داند که در سال های 539 ـ 560 ق.م می زیسته و امپراتوری ایران را تأسیس کرد و میان مملکت فارس و ماد جمع نمود. تفسیر نمونه نیز آن را به کوروش تطبیق می کند و آن سدّ را در تنگة داریال که در نقشه های موجود میان شهر تفلیس در قفقاز و ولادی کیوکز می دانند. (1) برای اطلاع بیش تر به ترجمة تفسیر المیزان، جلد سیزدهم،صفحه 608 به بعد و تفسیر نمونه، ج 12، ص 523 به بعد و کتاب ذوالقرنین یا کورش کبیر و فرهنگ قصص قرآن مراجعه بفرمایید. ---------------------------------------------------------------------------------------------------- 1 تفسیر نمونه،ج17، ص 418، به نقل از مجمع البیان، ذیل آیه 56 احزاب. RE: اهداف دشمن از مطرح کردن کوروش در ایران وبه نوعی ملی گرایی - Amin_Mansouri - 11-17-2011 سلام عليكم به نظرتان آيا این روایت -بالاخص قسمت وعده به زنان- قطعی است؟ پیامبر اکرم به علی (ع) : ای علی در 3 جا دروغ نیکوست : میدان جنگ ، وعده به زنان و اصلاح بین مردم .{ وسایل الشیعه – جلد 12} این روايت را با سخنان ادعايي كه به کوروش و داریوش چسبانده اند -كه در زیر می آید- مقایسه کرده اند و بر علیه معصومین علیهم السلام تاخته اند می خواستم سندیت روايت را ذکر کنید. و همچنين اگر در مورد اين دو ادعاي كوروش و داريوش ونقض شخصیتشان که بعضا حتی به جایگاه پیامبری و خدایی می رسانندش و..... مطلبي داريد بفرماييد. - داریوش هخامنشی: اهورامزدا دروغ را از سرزمین و مردم من بدور نگه دارد کوروش کبیر : مرد پارسی دروغ نگوید حتی بهنگام مرگ در جنگ والسلام. پاسخ: پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مرکز احادیث به این مضمون متعدد است و در کتب معتبر حدیث آمده ، فقیهان بدان استناد کرده و فتوا داده اند که نشانه معتبر بودن این احادیث می باشد. مضمون این احادیث دستورهای معقول و پسندیده ای است که هیچ عاقلی آن ها را محکوم نمی کند. در این احادیث دروغ در سه جا جایز بلکه پسندیده شمرده شده است : 1. در جنگ که دشمن برای ضربه زدن به مسلمانان و جامعه اسلامی هجوم آورده و مسلمانان برای مقابله قیام کرده اند، در این جا اطلاعات غلط دادن به دشمن و با دروغ و مکر و حیله دشمن را منحرف کردن و به زمین زدن، جایز است . این در عرف عموم مردم دنیا جا افتاده و ضرب المثل شده که: جنگ میدان خدعه و نیرنگ است. دو نفر که برای کشتن هم رو در رو ایستاده اند، به هر طریق سعی در پیروزی دارند . اسلام جنگ ابتدایی و هجومی را علیه کسی اجازه نمی دهد . در میدان فردی و جمعی فقط دفاع را جایز می شمارد . بنا بر این اجازه نمی دهد بدون دلیل قانع و جایز بر فرد یا جمعی هجوم برند، ولی اگر جایی مورد هجوم دشمن واقع شد، اجازه داده برای غلبه بر دشمن مکر و کید و حیله کنند . دادن اطلاعات غلط یکی از موارد است. 2.سخن چینی از کارهایی است که باعث ایجاد و شعله ور شدن کینه ها می گردد. افراد و گروه ها را به هم بدبین و باعث تفرقه می شود. طبیعی است که افراد در اثر غفلت و بی توجهی یا لغزش، پشت سر برادر و خواهر مؤمن خود گاهی سخن ناروایی می گویند . به خصوص اگر بین آن ها دلخوری باشد. اگر کسی سخن ناخوشایند که فرد در غیاب برادر یا خواهر مؤمنش زده ،به فرد غایب برساند، دشمنی را بین آنان ایجاد یا شعله ور می سازد اما اگر نقل نکند یا به دروغ سخنان خوبی از این فرد در مورد فرد غایب به فرد غایب و از او به این منتقل کند، گر چه دروغ گفته ، ولی باعث شده که بین دو برادر دینی رفع کدورت شده یا دوستی آن ها عمیق تر گردد . افشا شدن این دروغ ها در بعد هم، نه تنها باعث ناراحتی آن ها نمی شود بلکه دروغگو را به خاطر این دروغ های فایده بخشش تمجید می کنند و از او متشکر هم خواهند بود. 3.وعده دروغ، كار خوب و پسنديدهاى نيست و در هيچ جا نمىتوان بدان توصيه كرد. كسى كه قصد انجام كارى را ندارد و انجام آن را صحيح يا مشروع يا در توان خود نمىبيند، نبايد ابتدائا و به دروغ وعده انجام آن را بدهد، در حالى كه همان لحظه انجام آن را صحيح يا ممكن ندانسته و اصلاً در ذهنش در صدد انجام آن نمىباشد؛ ولى يك نوع وعده دادن است که گرچه راست نیست ، ولی براى تداوم زندگى، رفع كدورت و پيدايش علاقه به زندگى مؤثر است. معمولاً افراد خانواده و به خصوص همسر تقاضاهاى فراوانى دارد كه بيش تر آن ها مشروع و به جا مىباشند. گاه هم خواستهاى به ذهنش خطور مىكند و برآورده شدن آن را مىطلبد و از اينكه همسرش بدان بىتوجه است، ناراحت مىگردد. هنگام اظهار این درخواست ها، چند نوع برخورد از طرف شوهر ممكن است صورت پذيرد: الف. وعده قطعى انجام آن را بدهد، در حالى كه اصلاً تصميمى بر انجام آن ندارد. ب. وعده انجام آن را بدهد، مثلاً بگويد به خواست خدا اين كار را خواهم كرد، در حالى كه واقعاً و صد در صد مصمم بر انجام آن نيست، بلكه حتى انجام آن را به مصلحت نمىداند. ج. اصلاً به تقاضاى همسرش توجه نكند و با سكوت از آن بگذرد. د. با قاطعيت انجام خواسته همسرش را نفى كند. برخورد نوع چهارم قطعاً سبب ناراحتى و آزرده خاطرى همسر مىگردد مگر اينكه خواسته وى خلاف شرع روشن يا خواسته غير ممكنى باشد و شوهر بتواند او را به صحيح نبودن خواستهاش قانع كند. برخورد نوع سوم شايد به ناپسندى نوع چهارم نباشد، ولى قطعاً ناپسند است، زيرا به معناى بىتوجهى به همسر و تقاضاهاى اوست كه آزردگى خاطر وى را در پى خواهد داشت. برخورد نوع اوّل، تعهد قطعى در پى مىآورد و با عمل نكردن به آن، مرد گرفتار خُلف وعده مىشود كه هم اخلاقاً ناپسند است و هم اثرات بدى بر روح و روان اعضاى خانواده و زن مىگذارد. اما برخورد نوع دوم راه صحيح و عاقلانهاى است. مرد در آن لحظه پس از شنيدن تقاضاى همسر، وقتى آن را ناهمگون با عقل و شرع نديد، وعده انجام آن را مىدهد و مثلاً مىگويد: «به خواست خداوند آن را انجام خواهم داد.» با اين وعده همسرش را شاد مىگرداند . پس از گذشت مدتى هر چند كم و آرامش يافتن و فروكش كردن هيجانات روحى همسر، چه بسا خود او از تقاضايش برگردد و آن را بىجا بشمرد و يا با كمى توضيح قانع گردد كه تقاضايش حداقل اكنون صحيح نيست يا اينكه با وجود صحيح و به جا بودن تقاضا، همسرش توان انجام آن را ندارد. بنابراين در روایت به مردها توصيه مىشود به درد دل خانمهايشان به خوبى توجه كنند . از مخالفت فورى با تقاضاهاى همسرشان خوددارى ورزند، بلكه سربسته و با وعده دادن با آن ها موافقت نمايند، تا هيجانهاى روحى همسر فروكش كند، آن گاه با توضيح او را از پىگيرى خواستهاش منصرف سازند. چنين موافقتى در لحظات ابتدايى، مصداق وعده دادن به همسر است، كه بسيار پسنديده و كارساز مىباشد. هر کس در جهان سخن حق گفته و منشا اثر خیر بوده، یا با آسمان ارتباط داشته و پیامبر بوده یا در مکتب انبیا که یک مکتب هم بیش نیست، تربیت شده است. کوروش هخامنشی که شما و ما به او می نازید و می نازیم، چنان که تاریخ و به خصوص قرآن ظاهرا از او تحت نام "ذو القرنین" سخن گفته ، پیامبر یا تربیت یافته مکتب پیامبران بوده ، همان کوروش هم دروغ در این سه مورد را با توضیحی که دادیم، نفی نمی کند ، بلکه دستور می دهد . اگر امروز زنده بود ،با صدای بلند اعلام می کرد : تربیت شده توحید و شاگرد مکتب رسول آخرین توحید هستم و به این شاگردی افتخار می کرد. مردان حق همه از یک سلسله اند و با هم همراهند . پس نیاییم برای جدا ساختن آن ها از هم تلاش بیهوده کنیم. اگر کسی دروغ گفتن و خدعه در جنگ را ممنوع بداند، همه عاقلان او را محکوم می کنند . بر عقل او می خندند . محال است فردی مانند کوروش به راستگویی در میدان جنگ با دشمن (كه منجر به شسكت وكشته شدن و.. مي شود ) دستور دهد.( مثلا تصور كنيد اگر انسان در جنگ حقيقت را به دشمن بگويد، مثلا او را از نقشه ها و ابزار و آلات جنگي خود و تعداد نيروها و ...خبردار كند، چه نتيجه اي خواهد داشت ؟! ) کوروش هم مانند همه مردان خدایی تاریخ، دروغ را سرچشمه همه بدی ها می شمارد . در رابطه انسانی این عمل فاسد فسادآور را اجازه نمی دهد . تعالیم اسلام در مورد دروغ هم مؤید همین دعوت می باشد. RE: اهداف دشمن از مطرح کردن کوروش در ایران وبه نوعی ملی گرایی - Amin_Mansouri - 11-17-2011 منظور آیۀ 86 سورۀ کهف از اینکه می گوید ذوالقرنین وقتیکه به غروبگاه خورشید رسید متوجه شد که خورشید در چشمۀ گل آلود فرو میرود چیست؟! پاسخ: پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز آیه مذکور به شرح زیر است: حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فی عَیْنٍ حَمِئَةٍ ؛(1) تا به غروبگاه آفتاب رسید .(در آن جا) احساس کرد (و در نظرش مجسّم شد) که خورشید در چشمه تیره و گلآلودى فرو مىرود. ذوالقرنین بنا بر این آیه در سفرش به مغرب زمین، به جایی می رسد که خورشید به هنگام غروب گویا در دریایی که لجن سیاه دارد، فرو می رود. در عربی به دریا هم "عین" گفته می شود. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه نوشته : " مقصود از اینکه فرمود" آفتاب را یافت که در دریایى لجندار غروب مىکرد" این است که به ساحل دریایى رسید که دیگر ما وراى آن خشکى امید نمىرفت و چنین به نظر مىرسید که آفتاب در دریا غروب مىکند چون انتهاى افق بر دریا منطبق است. بعضى هم گفتهاند: چنین چشمه لجندارى با دریاى محیط، یعنى اقیانوس غربى، که جزائر خالدات در آن است، منطبق است . جزائر مذکور همان جزائرى است که در هیات و جغرافیاى قدیم مبدأ طول به شمار مىرفت، بعدها غرق شده و فعلا اثرى از آن ها نمانده است. جمله" فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ" به صورت" عین حامیة" یعنى حاره (گرم) نیز قرائت شده ؛ اگر این قرائت صحیح باشد ،دریاى حار با قسمت استوایى اقیانوس کبیر که مجاور آفریقا است ،منطبق مىگردد، بعید نیست که ذو القرنین در رحلت غربیش به سواحل آفریقا رسیده باشد."(2) این که خداوند فرموده:" وجدها تغرب" یعنی او به در کنار ساحل دریای پهناوری رسیده که انتهای آن معلوم نبوده و برای نگاه کننده این طور به نظر می رسیده و این طور می یافته که خورشید در آن دریای گل آلود یا در آن دریای گرم غروب می کند. بنا بر این که منظور از ذوالقرنین کوروش هخامنشی باشد، در باره سفر غربی او گفته اند: اما سیرش به طرف مغرب همان سفرى بود که براى سرکوبى و دفع" لیدیا" کرد که با لشگرش به طرف کورش مىآمد، آمدنش به ظلم و طغیان و بدون هیچ عذر و مجوزى بود. کورش به طرف او لشگر کشید و او را فرارى داد، تا پایتخت کشورش تعقیبش کرد، پایتختش را فتح نموده او را اسیر نمود، در آخر او و سایر یاورانش را عفو نموده ،اکرام و احسان شان کرد با اینکه حق داشت که سیاست شان کند و به کلى نابودشان سازد. انطباق این داستان با آیه شریفه" حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ- که شاید ساحل غربى آسیاى صغیر باشد- روشن است.(3) در هر حال ذوالقرنین(هر کس که بوده) سفری به غرب داشته و به ساحل دریا رسیده ، در آن جا چون آن دریا پهناور بوده و انتهایش معلوم نبوده ،به نظر می رسید خورشید در دریا غروب می کند. پی نوشت ها: 1. کهف(18)آیه86. 2. طباطبایی محمد حسین ، ترجمه المیزان، موسوی همدانی محمد باقر ، پنجم ، قم ، دفتر انتشارات اسلامی ، 1374 ش ، ج13،ص499. 3. همان، ص539. RE: اهداف دشمن از مطرح کردن کوروش در ایران وبه نوعی ملی گرایی - Z4R4THUSTR4 - 11-19-2011 خداوندا ایران را از خشکسالی ، دروغ ، طاعون محفوظ بدار. کوروش بزرگ. |