سلام
این تایپک گذاشتم برا زیبا ترین شعرهای عاشقانه (جدایی).
اولین شعر :
اسان وداع کردم باهات , با این که میمیردم برات , کاش نمیزاشتم بری , کاشی کی میفتم به پات خواستم بگم ترکم نکن پیشم بمون ای نازنین , شرح پریشونیم رو تو چشمهای بارونیم ببین , هر شب با کلی عشق زل میزدم به اسمون فرصت نمنوده واسه ابراز احساس جنون
میگن هیچ عشقی تو دنیا مثل عشق اولی نیست ... میگذره یه عمری اما از خیالت رفتنی نیست ... داغ عشقی هیچ کسی مثل اون که پس میزنتت نیست ... چه بده تنها شی وقتی هیچ کسی هم قدمت نیست .....
---------------------
بدیهات خوبیهاتو از یادم برد چه شب ها که از دوری تو سخت خوابم برد , کارهای زشتت ابرومو جلو عالم بود که ضربه های از تو این دلم سادم خورد ...
یادته میگفتی بیا خواستگاریم ؟ یادته تو خیابون ها دستاتو میگرفتم .. تو ماشین کنارت مینشستم میوسیدمت... یادته بغل دستم بودی داشتی پیغام میفرستادی ... گفتم به کی پیغام میفرستی گفتی دوستم ... چه ساده باورت کردم چه ساده اخرش چشمام بارونی شد چقدر دیر فهمیدم که اون پیغام ها برای صد ها ادم ساده مثل من بود ...
چرا الکی قسم میخوردی جون منو ..تو که منو یه عمر پیچ میدادی خانومی بخاطر تو غرورم خرد زمین بخدا دوست داشتم بخدا کارم شد خود زنی چرا شاکی میشی اگه آهم نمیگره بخاطر اینه که آهت نمیکنم بخاطر اینه که دوست داشتم خانومی... میخوای بزنی به احساسم صدمه تو ؟ برون بزن اخه به کجا میرسی تو ...
این عکستو صداشو میشنوی دارم پاره پارش میکنم .. برو باید تو بخوری زمین ...نوشته هام دارن با من گریه میکنن... رفتی دستی منو فروختی چشمام دیدن بهم خیانت کردی اخه چطوری علاقه منو از دست دادی ؟ بدون تو سرنوشتم فقط تو رو نوشته بودم اخه تو چی فهمیدی از عشق ؟ قصه ما خیسه من ابرم تو هم مثل بارون خیلی اروم باریدی رو این دل داغون.. خیلی راحت رفتی با اون ندیدی گریه هامو که... حالا برو اصلا کاری بهت ندارم .. لقب پستو دادم به تو عشقتم دیگه نمیخوام ...
تو مثل سایه ای که هر لحظه باهامی من دارم حس میکنم رو شونه های من میخوام داغون بشم اشک بریزم گریه هم نمیکنم که تو چشمامی .. وقتی احساسمو قلبمو گذاشتی تنها مثل یه سنگ شدم کنار دریا که بهش ابی نمیرسه ولی باز منتظر میمونه تا طلوع فردا ...
یه غصه میخونم.. منو تنها گذاشت ولی توی رویا کنارمه میخوام همه بدونن با دست خالی دست اونو من پر میکردم حالا از اون روزها چی مونده جز اه و گله واسه چی اسیر شده اون که عزیز این دله ... من تنها شدم من دیوونه ...اگه سزام اینه تو تنهاییم بمیرم چرا به من میگفتی الهی واست بمیرم ... اگر قرار بود یه عمری دنبالت میگردم چرا میگفتی الهی دورت بگردم...
هر کسی لايق چـشمای تو نيست.
هر کسی لايق عـشق تو نيست.
هر کسی لايق آغـوش تو نيست.
عاشـق شدن لياقت می خواد...
چشماتو و عشقتو ارزون به نگاه هرزگرد کوچه و بازار نفروش...
پاکيـتو و آبروتو راحت به هر خنده زهر آلود و مسمون نفروش...
ارزش تو مثل يک ستاره تو آسـمون
مثل تابش خورشيد
مثل شکوفه دادن گل تو بـهار
مثل يک رويای زيبا.........
اون كسي كه تمومه ... زندگيم بود و ميگفت
من براش اول و آخرينم نميدونستم كه يه روزي اين روزا رو مي بينم
اون كه ميگفت محاله ... دست پنهون تقدير
مارو از هم بگيره بتونه بياد و با اون فاصله ها بينمون بمونه
پس چرا اون همه عاطفه تو دلش مرد
وقتي مي رفت همه جونمو با خودش برد
اون بلايي كه قلبش سر عشقم آورد
منو ويرون كرد و لبخندو روي لبهام پژمرد
كاش ميگفتي از اول كاش ميگفتي نميخواي
تا منم دل نبندم تو رويام
ديدي تقدير آخر تونست عشقو يگيره از ما
آخرش جز گلايه تو دلامون نمونده
اما بي فايده است غصه خوردن
همه ي آرزوهاي ما خيلي ساده مردن .....
امروز صفحه ي خالي زندگي ام پر شده بود
ديگر از هيچ كس نمي ترسيدم
گفتني ها را حرف زدم
كودكي ها رو مرور كردم
و زمان فراموش شد
كنار مهرباني تو مهرباني من هيچ بود
همه چيز ارام بود حتي نفس هاي من و تو ...
حتي دل ها هم قدرت اين يكي شدن را نداشتن
من حس مي كردم با تو و كنار تو هستم
نه هزاران كيلومتر دور از تو
امروز باز هم دلتنگي را تجربه كردم
خيلي وقت بود حس دل تنگ شدن نداشتم
زيرا هميشه دل تنگ بودم
امروز خنده هايم بلند بود
و قلبم پر از شادي
انگار نه انگار رختخوابم خيس از اشك بود
كاش مي شد هر لحظه با تو بود و با تو خنديد
كاش زندگي دو صفحه داشت
صفحه ي اول تو صفحه ي دوم من
وهيچ كس خلوت صفحه ها را به هم نمي ريخت
وكيبورد هم كار دل را مي كرد
كاش زندگي فقط همين بود فقط همين
كاش مي شد حرف ها رو شست تا صادق مي شدن
كاش مي شد اعتماد را تزريق كرد
تا هركس را دوست داري اعتمادش را جلب كني
كاش مي شد فاصله را از بين برد
تا يك شهر به يك قدم تبديل مي شد
اما سخت تر از اين ها گفتن دوباره دوستت دارم است
و باور اين كه كسي دوستت دارد
كاش مي شد همه چيز را باور كرد
حتي خيال هاي پوچ كودكانه را ...
اما كاش مي شد هيچ چيز خيال نبود
كاش مي شد همه چيز را به واقعيت نزديك كرد
كاش همه چيز حقيقت داشت
حتي يك عشق مجازي