Parsi Coders

نسخه‌ی کامل: شعر
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6
چه رسم جالبی است،
محبتت را میگذارند پای احتیاجت،
صداقتت را میگذارند پای سادگیت،
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت،
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت،
... ... و وفاداریت را پای بی کسیت،
و آنقدر تکرار میکنند که خودت
باورت میشود که تن هایی و بیکس و محتاج....!!!
با اینکه میدونم دلت با من یکی نیست ...
با اینکه میبینیم به رفتن مبتلایی ...
چشمامو میبندم که میمونی کنارم
با اینکه میدونم کنار من نیستی ...
چشمامو میبندم که رویاتو ببینم
چشمامو میبینم تو رو به یاد بیارم
جرفهای من رویاییه میدونم امامن از تمام تو همین رویا رو دارم ...
از تو نمیبرنجم تو حق نداری نمونی ...
شاید تو هم مجبور باشی
با اینکه میدونم به احساسی که دارم نزدیک تر میشی
باور کن ثانیه ها دست خودم نیست
من پشت تو به یه بن بست میرسم
حس میکنم این لحظه 100 بار دیدم که
من رو به روی چشم تو از بین میرم ...

thania

خداوند روز اول آفتاب را آفرید



روز دوم دریا را آفرید



روز سوم صدا را



روز چهارم رنگ را



روز پمجم حیوانات را



روز ششم انسان را



روز هفتم خدا اند یشید دیگرچه



را نیافرید ه است و خدا



تو را برای من آفرید.......
تمام شب را برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.

پس ازیک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تورا از بین گلهایی که

در تنهاییم رویید, جدا کردم.

وتو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:

دلم حیران وسرگردان چشمانی است رویائی..

ومن برای دیدن زیبای آن چشم , تورادردشتی از تنهایی وحسرت رها کردم.

همین بود آخرین حرفت....؟

ومن بعد از عبور تلخ وغمگینت ...

حریم چشمهایم رابرروی اشکی از جنس غروب ساکن ونارنجی خورشید وا کردم.

نمیدانم چرا رفتی؟

نمیدانم چرا؟ شاید خطا کردم.. وتو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی ,

نمیدانم کجا,تاکی , برای چه؟

وبعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت ,

وبعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد.

وگنجشکی که هرروز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت,

تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد..

وبعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود, وبعد از رفتنت انگار کسی حس کرد ,

که من بی تو تمام هستی ام را از دست خواهم داد.

کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد ,وبعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد. کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد, ومن با آنکه میدانم هرگز یادمن را با عبور خود نخواهی کرد,

هنوز آشفته چشمان زیبای توام...



ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد,

وبعد از این همه طوفان ووهم وپرسش وتردید,

کسی از پشت قاب پنجرا آرام وزیبا گفت:

توهم در پاسخ این بی وفایی ها بگو,در راه عشق وانتخاب آن خطا کردم.

ومن در حالتی مابین اشک وحسرت وتردید کنار انتظاری که بدون پاسخ و دست من واوج

پاییزی ترین ویرانی یک دل میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمیدانم چرا؟

شاید به رسم عادت وپروانگی مان

بازبرای شادی وخوشبختی باغ قشنگ

آرزوهایت دعا کردم.....
گفتمش: دل می‏خری؟! پرسید چند؟!
گفتمش: دل مال تو، تنها بخند.
خنده کرد و دل ز دستانم ربود،
تا به خود باز آمدم او رفته بود،
دل ز دستش روی خاک افتاده بود،
جای پایش روی دل جا مانده بود...
زیباست ولی عزیزم من مشکلی ندارم :heart:
برادران مخالفن و امکان داره فرومو ....
آخه برادرا بيكارن 24 ساعته بيان تو پستاي مارو چك كنن؟بابا من كه هيچ اثري نزاشتم ازش فق ژط شعرو نوشتم سعي ميكنم جلو عشقمو بگيرم ولي قول نميدم سعي ميكنم
ویرایش کنید چک نمیکنن خودشون اتوماتیک سیستمشون سرچ میکنه ایشون هم کاملا در رده خط خرده قرار دارند متاسفانه بهمون گیر میدند.
بدرود
....
يك...
دو....
سه....
چندين و چند
...هر چقدر مي شمارم خوابم نمي برد
من اين ستاره هاي خيالي را
كه از سقف اتاقم
تا بينهايت خاطرات تو جاري است
....
يادش بخير
وقتي بودي
نيازي به شمردن ستاره ها نبود
اصلا يادم نيست
ستاره اي بود يا نبود
هر چه بود شيرين بود
حتي بي خوابي بدون شمردن ستاره ها
شد ز غمت خانه سودا دلم

در طلبت رفت به هر جا دلم

در طلب زهره رخ ماه رو

می نگرد جانب بالا دلم

فرش غمش گشتم و آخر ز بخت

رفت بر این سقف مصفا دلم

آه که امروز دلم را چه شد

دوش چه گفته است کسی با دلم

از طلب گوهر دریای عشق

موج زند موج چو دریا دلم

روز شد و چادر شب می درد

در پی آن عیش و تماشا دلم

از دل تو در دل من نکته‌هاست

وه چه ره است از دل تو تا دلم

گر نکنی بر دل من رحمتی

وای دلم وای دلم وا دلم

ای تبریز از هوس شمس دین

چند رود سوی ثریا دلم
صفحات: 1 2 3 4 5 6