01-25-2012، 09:15 PM
02-04-2012، 05:51 PM
به صميميت دستان تو ايمان دارم
سال های سال ، دلم پهنه يك موج نبود
اينك از بركت چشمان تو ، طوفان دارم
تو اگر باشي ، سرشار بهارم همه عمر
چه غم از فتنه پاييز و زمستان دارم
نعره ها، حنجره ها زل زدن پنجره ها
خاطراتي چه از اين دست ،فراوان دارم
دوست، اي عشق، مرا شب، همه شب، دست بگير
بس كه فانوس غزل هاي درخشان دارم
نيست در كوچه احساس ،غباري در كار
باز شب آمد و از عاطفه باران دارم
سال های سال ، دلم پهنه يك موج نبود
اينك از بركت چشمان تو ، طوفان دارم
تو اگر باشي ، سرشار بهارم همه عمر
چه غم از فتنه پاييز و زمستان دارم
نعره ها، حنجره ها زل زدن پنجره ها
خاطراتي چه از اين دست ،فراوان دارم
دوست، اي عشق، مرا شب، همه شب، دست بگير
بس كه فانوس غزل هاي درخشان دارم
نيست در كوچه احساس ،غباري در كار
باز شب آمد و از عاطفه باران دارم
02-04-2012، 05:54 PM
لحظه نبودن نیستن ها ، اگر منت می نهی بر كلام من ، با احترام سلامت می گویم
و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هدیه می دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد.
دیرروز یادگاری هایت همدم من شدند و به حرفهای نگفته من گوش دادند.
و برایم دلسوزی كردند. البته به روش خودشان كه همان سكوت تكراری بود و
یادآوری خاطرات با تو بودن.
دست نوشته ات را می بوسیدم و گریه می كردم. زیبا ، به بزرگی مهربانی ات ببخش
كه اشكهایم دست خطت را بوسیدند. باز هم ستاره به ستاره جستجویت كردم.
ولی نیافتمت.
از كهكشان دلسپردگی من خسته شدی كه تاب ماندن نیاوردی و بی خبر رفتی ؟
مهتاب كهكشان نیافتنی من ، آنقدر بی تاب دیدنت شده ام كه دلتنگی ام را به قاصدك سپردم
و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوی تو فرستادم.
روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را ندیدند. قاصدك هم برنگشت.
شاید او هم شیفته نگاه مهربانت شد. باشد،
اشكالی ندارد. تو عزیزی ، اگه یه قاصدك هم از من قبول كنی ، خودش دنیایی است.
كاش یاسهایی كه برایت پرپر شدند و به سویت آمدند، دوست داشتنم را برایت آواز
كنند.كاش باران بعد از ظهرهایت، تو را به یاد اشكهای من بیندازد.
نازنین ، هر پرنده سفر كرده ای از تو می خواند و هر غنچه ای كه می شكفد،
نام تو را بر زبان می آورد. نیم نگاهی به روزهای تنهایی ام كن و
لحظه های زرد و بی صدای مرا تو آبی و ترانه باران كن.
بگذار باز هم قاصدك ترانه های من در هوای دلتنگی تو پرواز كند.
همین حوالی بی قراری ها باز هم گلهای بی تابی شكفته.
زیبا ، امشب ، شام غریبان عاشقانه من و تو است. به
یادت مثل شمع می سوزم و ذره ذره وجودم آب می شود.
تو هم به یاد بی تابی هایم شمعی روشن كن و بگذار مثل من بسوزد.
مهربانی باران ، یادم كن در هر شبی كه بی ستاره شد.
و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هدیه می دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد.
دیرروز یادگاری هایت همدم من شدند و به حرفهای نگفته من گوش دادند.
و برایم دلسوزی كردند. البته به روش خودشان كه همان سكوت تكراری بود و
یادآوری خاطرات با تو بودن.
دست نوشته ات را می بوسیدم و گریه می كردم. زیبا ، به بزرگی مهربانی ات ببخش
كه اشكهایم دست خطت را بوسیدند. باز هم ستاره به ستاره جستجویت كردم.
ولی نیافتمت.
از كهكشان دلسپردگی من خسته شدی كه تاب ماندن نیاوردی و بی خبر رفتی ؟
مهتاب كهكشان نیافتنی من ، آنقدر بی تاب دیدنت شده ام كه دلتنگی ام را به قاصدك سپردم
و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوی تو فرستادم.
روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را ندیدند. قاصدك هم برنگشت.
شاید او هم شیفته نگاه مهربانت شد. باشد،
اشكالی ندارد. تو عزیزی ، اگه یه قاصدك هم از من قبول كنی ، خودش دنیایی است.
كاش یاسهایی كه برایت پرپر شدند و به سویت آمدند، دوست داشتنم را برایت آواز
كنند.كاش باران بعد از ظهرهایت، تو را به یاد اشكهای من بیندازد.
نازنین ، هر پرنده سفر كرده ای از تو می خواند و هر غنچه ای كه می شكفد،
نام تو را بر زبان می آورد. نیم نگاهی به روزهای تنهایی ام كن و
لحظه های زرد و بی صدای مرا تو آبی و ترانه باران كن.
بگذار باز هم قاصدك ترانه های من در هوای دلتنگی تو پرواز كند.
همین حوالی بی قراری ها باز هم گلهای بی تابی شكفته.
زیبا ، امشب ، شام غریبان عاشقانه من و تو است. به
یادت مثل شمع می سوزم و ذره ذره وجودم آب می شود.
تو هم به یاد بی تابی هایم شمعی روشن كن و بگذار مثل من بسوزد.
مهربانی باران ، یادم كن در هر شبی كه بی ستاره شد.
02-05-2012، 07:12 PM
خدایا کفر نمیگویم پریشانم
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
02-10-2012، 02:21 PM
همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد
از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را
از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،
عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را
همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،
دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند ،
دلم تو را میخواهد، دلم تو را میخواهد به عشقت تکیه کرده ام سالها ، نترسیدم از جدایی و اشکها ،
عشق را آنگونه که هست دیدم و تو را آنگونه که بودی خواستم ، تو را همین گونه که هستی میخواهم ،
چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ، همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی از وقتی آمدی ،
آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،
گرچه میترسیدم از پایان راه اما همسفرت شدم تا اینجا که رسیده ایم در کنار ماه….
چقدر برای داشتنت سختی کشیدم ، چقدر با دلتنگی هایت سر کردم و اشک ریختم ،
چقدر لحظه شماری میکردم که تو مال من شوی ، حالا مال من هستی و من بی نیاز ،
برای داشتنت شب و روز کارم شده بود راز و نیاز … نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،
من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،
در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم جنس نگاهت درخشان بود
که قلبم عاشق چشمانت شد، و اینگونه همه روزهایم فدای یک روز با تو بودن شد،
و حالا میخواهم تمام عمرم را فدای عشق بی پایانت کنم….
تو مثل و مانندی نداری ، تو فرشته ای و در قلبت جای تاریکی نداری
تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی….
از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را
از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،
عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را
همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،
دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند ،
دلم تو را میخواهد، دلم تو را میخواهد به عشقت تکیه کرده ام سالها ، نترسیدم از جدایی و اشکها ،
عشق را آنگونه که هست دیدم و تو را آنگونه که بودی خواستم ، تو را همین گونه که هستی میخواهم ،
چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ، همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی از وقتی آمدی ،
آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،
گرچه میترسیدم از پایان راه اما همسفرت شدم تا اینجا که رسیده ایم در کنار ماه….
چقدر برای داشتنت سختی کشیدم ، چقدر با دلتنگی هایت سر کردم و اشک ریختم ،
چقدر لحظه شماری میکردم که تو مال من شوی ، حالا مال من هستی و من بی نیاز ،
برای داشتنت شب و روز کارم شده بود راز و نیاز … نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،
من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،
در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم جنس نگاهت درخشان بود
که قلبم عاشق چشمانت شد، و اینگونه همه روزهایم فدای یک روز با تو بودن شد،
و حالا میخواهم تمام عمرم را فدای عشق بی پایانت کنم….
تو مثل و مانندی نداری ، تو فرشته ای و در قلبت جای تاریکی نداری
تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی….
02-20-2012، 10:54 AM
حافظا دیدی کنعان دلم بی ماه شد
عاقبت با اشک غم، کوه امیدم کاه شد
گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد
عاقبت با اشک غم، کوه امیدم کاه شد
گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد
02-23-2012، 12:41 PM
عاشقت خواهم ماند بی انکه بدانی
دوستت خواهم داشت بی انکه بگویم
درد دل خواهم گفت بی هیچ کلمه ای
گوش خواهم داد بی هیچ سخنی
در اغوشت خواهم گریست بی انکه حس کنی
در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حرارتی
اینگونه شاید احساساتم نمیرد.
دوستت خواهم داشت بی انکه بگویم
درد دل خواهم گفت بی هیچ کلمه ای
گوش خواهم داد بی هیچ سخنی
در اغوشت خواهم گریست بی انکه حس کنی
در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حرارتی
اینگونه شاید احساساتم نمیرد.
03-28-2012، 11:52 PM
در سوگم سیاه نپوشید
برایم مجلسی برپا نکنید
برایم گریه و ناله سرندهید
مرا دربیابانی برهوت دفن کنید و سنگ نوشته ای هم برمزارم ننهید
عکسم را قاب نگیرید و دسته گلی با روبان سیاه برای نزدیکانم نفرستید
... اما در سال روز مرگم بر پارچه ای بزرگ بنویسید:
*یک سال از مرگش گذشت،چه ساده به نبودنش عادت کردیم*
04-02-2012، 10:39 PM
چه زخمهایی بر دلم خورد,
تا یاد گرفتم
که هیچ نوازشی
بی درد نیست ...!!
تا یاد گرفتم
که هیچ نوازشی
بی درد نیست ...!!
04-02-2012، 10:42 PM
مقصر خود ماییم
عشق را به کسانی ارزانی میکنیم که
از زندگی ، جز آب و علف روزانه، نه میفهمند , نه میخواهند !!!
عشق را به کسانی ارزانی میکنیم که
از زندگی ، جز آب و علف روزانه، نه میفهمند , نه میخواهند !!!